Wednesday, March 25, 2009

باز افتاده ام به تب ...
دوستش دارم. و باز تنم درد می کند.
در چشمهایش خیره می شوم که شادند و پاک و رها ... و برایش با صدایی شاد از دوست داشتنش می گویم ...
ذوق می کشد و بلند بلند می خندد ... و دست و پا می زند و باز ذوق می کشد.
و اشکهایم روی دستهایش می چکند ... .

تو را به یادم می آورد.
و خودم را.

4 comments:

Anonymous said...

Vaghti einja ra mikhandam shayad chand sali ghabl yadam hast ke bachehaki mikhasti, chand sali pish vali na kheili door. az einke pesarak ra dari khoshalam, omidvaram shad bashid.

آورا said...

esme in fesgheleto nemikhay begi?

زن برلینی said...

لیلا جون اسم کوچولو چیه؟

Leilaye Leili said...

یاشار یوسف