Tuesday, February 16, 2010

در آب بارشان می اورم ...dieffenbachiaها را...خوشحال ترند و سالم تر ... در آب که هستند.

***

ریشه ی نورس و شکننده ی dieffenbachia در ظرف شیشه ای پر از آب نشسته است. ظرف، با قوس زیبای دهانه ی تنگش ... ریشه را به لجاجت در خود نگاه می دارد ... دور از دسترس.

ظرف را با ضربات نرم چکش می شکنم... بی پروای گذشته اش ... و زیبایی منحصر به فردش ...... مقاومت می کند ... باز بر آن می کوبم ... بر قوس زیبایش همانجا که ریشه ها را محکم در خود گرفته است. از هم باز می شود و ریشه ها را رها می کند.

حالا گیاه با ریشه ای سالم در گلدان شیشه ای نو که با دهانه ی بازش لبخند می زند در آب نشسته است ... به زیبایی. ازاد.

3 comments:

دارا said...

درگوشه‌ی شکسته‌ی یک قاب، در خیال
چون سایه، یک سوار
با قامت صبورِ اساطیری‌اش که باز:
"ای مومیان ِ برآشفته از هراس و خوف!
روزی نه دیر ُ نه صبحی فرانگاه
در یک سپیده که در بطن خوابتان
خورشــــید
پاره پاره می‌شود از انتحار ِ ماه
از پیچ ِ انتظارهزاران درخت و باد
از پشتِ ریشه ها
سر می‌زنم برون"
چون یک جوانه به دیدار ژاله‌ای
از خاک گرم و پر از مهراین دیار
سر می‌زنم برون.
(با اجازه از آقای نیما

amin said...

الان یک دوستی به من گفت وبلاگ لیلای لیلی رو دید؟ گفتم نه از کیه، گفت از یه خانومی که مانداست و واسه محبوبش می نویسه، همینجوری گفتم وا کنم ببینم چیه این تعریف می کنه، پیوند اول رو که دیدم شمس لنگرودیه خیلی حظ کردم گفتم ای ول پیوند اولش شمسه، بعد اون کنار دیدم وای، اون شعر ناب احمدرضا احمدیم گذاشته... من بسیار گریسته ام... ای درود بر شما، چه سلیقۀ سالم و شایسته ای... مهر

آورا said...

گلدان شکستن شهامت میخواهد.