Tuesday, March 16, 2010


عید در تورنتو برای این می آید که هر سال به تو ... که سرسختانه مقاومت می کنی ... یادآور چیزهایی باشد که نداری ... که نیستند.

3 comments:

دارا said...

و عید در تهران برای این می آید که هر سال به تو ... که سرسختانه مقاومت می کنی ... یادآور چیزهایی باشد که نداری ... که نیستند.

Leilaye Leili said...

دارا جان .... عید در تهران معمولا اینطوری ود که انها که ن دوستشان داشتم می رفتند تا وقتشان را با خانواده و فامیل بگذرانند ... و من یه لا قبای فراری از جمعیت و قبیله ... می رفتم توی غار خودم و درش را می بستم ...
ولی گمانم ادم تا توی قبیله هست و غاری دارد و می تواند در ان قایم شود و به چیزها بد و بیراه بگوید و به انها پشت کند ... زندگی معنایی دارد ...
اینجا انگار در برهوت بی سر وصدا سرگردانی ... دلت تنگ می شود برای تک تک جزییات گله!

دارا said...

غربت خانگی اما دردش یه جوریه
اینقدر خاطره قشنگ به یادت میاد که وقتی چنگ میندازی تا یه خوردشو مزه کنی میبنی واوو ... چقدر دوری از اونا
پریروزا بازار تجریش بودم
دیدم سمنوی عمه لیلا 20 تا شعبه شده
دلم سوخت واسش
نمیدونم
شایدم دل و دماغ میخواد عید و عید دیدنی
فعلا یه 7 /8 روزی فرصت دارم هوای تهرانو ببلعم، توی پیاده روهای عریض و خلوت راه برم، و بیام تند تند یادداشتهای شمارو بخونم

شب جمعه پی فانوس، توی کوچه گم شدن
ترس ناتموم گذاشتن جریمه های عید مدرسه
...
با اینا خستگیمو در میکنم