Tuesday, March 23, 2010



مشکل من با تو از مشکل تو با خودت شروع می شود ... تو جای خودت را گم می کنی ... تو می گذاری نشانه هایی که در من هستند و به تو تعلق ندارند تو را از ان راه که راه ماست ... راه من با تو ... بیرون بکشند و بکشانندت در ناکجایی که در آن من هستم و دیگری ... و دیگران ... و تو هراسان و عاصی ... از حس وانهادگی خودت بیزار می شوی ... و از خودت بیزار می شوی ... و از من بیزار می شوی.

گاهی فکر می کنم که دستم را دراز کنم و دستت را بگیرم و بازت گردانم به آنجا که جای توست ... مال توست ... و تو در ان گم نمی شوی ... و من در ان سرد و تلخ و دور نمی شوم ... اما آن خشم ... و آن سردی ... آن خشونت نهفته که در تو طرحی از سرمای زمستانی برفگیر و خاموش را دارد بازم می دارد.

انچه را که از آن من است و بین من است با دنیایی که خارج از توست بازشناس -و انچه را که از آن توست- ... و مراو خودت را در هنگامه ی درهایی که میان تو و دنیاهایی که در بیرونت جریان دارند باز و بسته می شوند سرگردان نکن ...
بپذیر ... همه چیز را همانطور که هستند ... و دوستشان بدار همانطور که هستند ... و بگذار تا دوستت بدارند. بگذار من دوستت بگیرم ... دوستت بدارم. همانطور که هستی. همانطور که هستم.

***

دو سال پیش ...من این موقع در ایران بودم ... یادت هست؟

2 comments:

دارا said...

dear Leilaye leili

a lot of hackers in Net trying to get access to somebody's passwords and regarding this aim the best way is to giving him-her a file included with Trojan.
please kindly consider the subject and then take photos from ''Anonymous''

Leilaye Leili said...

haha ...
Ok Dear ... I will be careful :)

TNX