Sunday, May 16, 2010

در حیاط کوچک و سبز خانه ام روی صندلی راحتی کهنه نشسته ام ... و یاشار شیر می خورد ... موسیقی کلاسیک به ارامی پخش می شود ... و قمبلی روی چمن غلت می زند.

همیشه همینطور است ... مدتی طول می کشد ... و بعد واقعا دیگر مهم نیست.

4 comments:

Anonymous said...

ليلا جان سلام
اسم پسرت يوسف هست يا ياشار؟هرچند هردوش خيلي قشنگه و بهش مياد

لیلای لیلی said...

اسم پسرک هست : یاشار یوسف
در خانه صدایش می زنیم یاشار ...
و من در محیط مجازی یوف می گویمش

ممنون ... اصلا دقت نکردم و یاشار را اینجا به کار بردم
لیلای لیلی

maryam said...

انتخاب هاي شما از شعر هاي ديگران و نوشته هاي خودتان بي نظير است
چند روز است كه سر مي زنم اما به روز نيستيد و من هنوز منتظرم.

Leilaye Leili said...

Maryam jan

I just posted something just 4 u :)