Monday, May 31, 2010



ترانه در خون

دنیا پر است از چاله های خون
کجا می رود این همه خون ِ ریخته بر زمین
آیا زمین خون می نوشد و مست می کند
عجب باده ای نوش می کند
چه عاقلانه ...چه یکنواخت ...
نه، زمین مست نمی شود
زمین یکوری نمی چرخد
مدام ارّابه ی کوچکش را
چارفصلش را پیش می راند
باران ... برف ...
تگرگ ... هوای خوش ...
زمین هرگز مست نمی کند
فقط ممکن است گهگاه
یک آتشفشان کوچک تیره بختی فوران کند
زمین می چرخد
می چرخد با درختانش ... باغ هایش ... خانه هایش
می چرخد با چاله های بزرگ خونش
و هرچیز زنده با آن می چرخد و خونش سرازیر می شود
زمین باکش نیست
می چرخد
و هر چیز زنده شروع می کند به نالیدن
زمین باکش نیست
می چرخد
زمین باز نمی ایستد از چرخش
خون باز نمی ایستد از ریزش ...
کجا می رود این همه خون ریخته بر زمین
خون آدم کشی ها ... خون جنگ ها ...
خون تیره بختی ها ...
خون آن ها که شکنجه شده اند در زندان ...
خون کودکانی که
بی صدا شکنجه شده اند
به دست پدر و مادرشان ...
و خونی که می چکد از سر آدم ها
در آلونک ها ...
و خون شیروانی ساز
وقتی شیروانی ساز سر می خورد و می افتد از پشت بام
و خونی که می آید و سیل آسا سرازیر می شود
با نوزاد ... با کودک نورسیده ...
مادر شیون می کند ... کودک زاری می کند ...
خون سرازیر می شود ... زمین می چرخد ...
زمین باز نمی ایستد از چرخش
خون باز نمی ایستد از ریزش ...
کجا می رود این همه خون ریخته بر زمین
خون چماق خوردگان ... تحقیرشدگان ...
خودکشی کرده ها ... تیرباران شده ها ... محکومان
و خون همه ی آن ها که این گونه می میرند ... بی خبر
در کوچه جانداری می گذرد
با همه خون موجود در تنش
ناگهان جان می دهد
و همه ی خونش ازتنش بیرون می زند
زنده ها خون را پاک می کنند
و جسد را می برند
ولی خون سرسخت است
و در جای جسد
تا مدت ها بعد
هنوز کمی خون سیاه به جا می ماند ...
خون دلمه شده
زنگار زندگی ، زنگار تن
خون ِ بسته مثل شیر
مثل شیری که می برد
وقتی زمین می چرخد
با شیرش ... با گاوهایش ...
با زنده هایش ... با مرده هایش ...
زمینی که می چرخد
با درختانش ... با زنده هایش ...
با خانه هایش ...
زمینی که می چرخد با عروسی ها ...
خاک سپاری ها ...
گوش ماهی ها ...
فوج ها ...
زمینی که می چرخد و می چرخد
با نهرهای بزرگ خون


ژاك پره ور
موسیقی از لیزا جرارد