در ابتدا با خودت فکر می کنی که چیز عزیزی را از دست داده ای.
و به همه ی اتفاقاتی که تو را و همه جیز را به آنجا رسانده اند که هستی.
با خودت فکر می کنی چطور می شد از این همه گذشت و به آنچه که بود بازگشت.
فکر می کنی که چقدر خطاکار و کوچک و نادرست و بی گذشتی.
***
و دلتنگ می مانی.
و دلشکسته.
***
زمان می گذرد.
***
ف
ا
ص
ل
ه
***
به عقب نگاه می کنی و نفسی به راحتی می کشی: "چیزها اتفاق نمی افتند ... همان هستند که باید باشند ... آنطور هستند که باید باشند".
فکر می کنی: :چطور توانسته بودم با این همه کنار بیایم ... برای این همه مدت!
می روی.
سبکبال.
1 comment:
لیلا خانم
این پستتان چه خوب توصیف می کند حال امروز مرا. کاشکی آینده اش هم همان باشد که می گوید. همیشه خوب و شاد باشید.
یاسی
Post a Comment