Sunday, August 8, 2010



با پسرک سوار یک هواپیمای آبی کوچک می شویم و از ناناییمو پرواز می کنیم به ونکوور ..
بیابانی اما در کرانه ی غربی نمی بینیم تا درش سقوط کنیم و تو را پیدا کنیم ...
به یوسف می گویم: از من گذشت ... این دیگر کار توست.

9 comments:

m-sam said...

کی ميدونه؟ شايد شازده کوچولو بين کوه ها،روی همون زمين ها باشه

Anonymous said...

میشه عکسها رو جور دیگه ای آپلود کنی؟

دارا said...

به یوسف می گویم
از ما گذشت... اینک شانس اوست که بتواند در آسمان ما را پیدا کند

هاله said...

که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هرشب

massod said...

salam leila
khosh begozarad. khob pa baraye safar hat gir avardi !!!

Leilaye leili said...

Massod jan

daghighan ,,, He is so great ...
I am not creating any new outdoor club ...
maybe just a club called:

yusof-leila outdoor club!

massod said...

Man da estaram! ( dobleh: Man ham h astam) be gole shoma canadaei ha : I am in. shayad roozi jor shod o omadam.
baz ham safar khosh

Leilaye Leili said...

مسعود جان

خوب است. ای زمانی که تو نبودی ... من هم در حال بچه داری بوده ام ...
تمیدوارم از سال بعد بشود با یوسف زد بیرون.
حالا اما تو مگر آمدنی هستی؟
به نظر می آید افتاده ای توی باتلاق!


لیلای لیلی

Leilaye Leili said...

عکسها را چطوری آپلود کنم؟ راهمنایی کنید. چشم.