REPOST
این سخنرانی اوا انسلر است در روز سه شنبه، ۲۶ اکتبر در کنفرانس زنان در کالیفرنیا:
نویسنده ی کتابهای «من موجودی احساساتی هستم» و «تک گویی های یک مهبل» و بنیانگذار V-Day
ترجمه: لیلای لیلی
The Gift of Cancer
هدیه ی سرطان
اینگونه اتفاق می افتد
دکتر به سمت من می اید
با صورتی گرفته
می گوید ما چیزی پیدا کرده ایم
خوب به نظر نمی رسد
در صندلی اتاق انتظار دریچه ای هست
و من در حال افتادنم
و همانطور که سقوط می کنم می شنوم
پژواک صدایش را که می گوید
سی-تی اسکن
به بزرگی یک عنبه
ما مطمئن نیستیم
سقوط روزهای متوالی به طول می انجامد
در حالی که به نظر می آید که من راه می روم
و سخنرانی می کنم و سوار هواپیما می شوم
من سقوط می کنم
وقتی که دکتر تازه در بیمارستان تازه
آنرا به زبان می آورد
می گوید سرطان
و من صبر می کنم تا بشنوم که از کجا آمده است
و به کجا رفته است
همانطور که خراشیده می شوم و کاوش می شوم و سوراخ سوراخ می شوم
سقوط می کنم
وقتی که آنها در ابتدا می گویند که کبدم نیست
و بعد می گویند که نمی شود مطمئن بود
سقوط می کنم
تا وقتی که آنها به من دارو می خورانند و مرا روی چرخی می برند
برای نُه ساعت
و وقتی بیدار میشوم
در کشوری جدید هستم
هیچ چیز در آن آشنا نیست
و مردن در آن ناممکن نیست
چرا که من حالا در سرزمین بیماران زندگی می کنم
معلوم می شود که "سبزیخوار بودن-مشروبخواری نکردن-سیگار نکشیدن-فعال اجتماعی بودن"، مرا به هیچ وجه محافظت نکرده اند
جراح به من می گوید که تا به حال هزاربار جراحی کرد است و هرگز
چیزی مثل این ندیده است
و بعد کلمه ی فیستول
و رحم را به کار می برد.
طبعا اولین چیزی که به دهنم می رسد
«کنگو» است
می دانستمش از همان اولین باری که به بیمارستان پانزی در بوکاوُ رفته بودم
من در محلی که شبیه یک انبار غله ی باز به نظر می رسید، ایستادم
در محلی که دویست زن روی نیمکتها نشسته بودند
سرهای مجروحشان
عصاهاشان
عرق تنشان
و بوی شدید ادرار و مدفوع از فیستول هاشان
از سوراخهایی که متجاوزین در بدنهاشان ایجاد کرده بودند، با پاره پاره کردنشان
من از همان لحظه ی اولین می دانستم
وقتی که در صورتهاشان نگاه کردم
و جنایات قرن را دیدم که در چشمهایشان شعله ور است
پانصد هزار زن مورد تجاوز قرار گرفته
پانصد هزار مهبل مورد تعرض قرار گرفته
پانصد هزار بدن پاره پاره شده
من راهی برای محافظت خودم
در مقابل حجم عظیم این قساوت نداشتم
در مقابل درجه ی جنون آمیز این فضاحت
این همه مانند امواج اقیانوسی طوفانی از جنس درد از روی من گذشت و مرا گرفت
مرا گرفت مرا گرفت
من هرگز بازنگشته ام
و هرگز باز نخواهم گشت
و می دانستم که آن زنان دیگر مرا تصاحب کرده اند
مرا از ان خود کرده اند
و دیگر هرگز جای دیگری برای من وجود ندارد
مبارزه ای به جز این یک مبارزه
این در رَحِم توست
غده ی تجاوز جنسی
که در سراسر جهان افسار گسیخته است
غده ی تجاوز جنسی
که بدن زنان را به قیمت یک تلفن موبایل مبادله می کند
یا طلا یا الماس
یا هرچیزی که می تواند از سرزمینهایشان استخراج شود و به غارت رود
غده ی تجاوز جنسی که در من از وقتی که پنج سال بیش نداشتم شروع به رشد کرد
و حالا به قد و اندازه ی یک عنبه ی رسیده است
این چیزی است که آن دکتر گفت
و البته محصول کنگوست
خوشمزه ترین در سراسر دنیا
زنان کنگو در تن من هستند
من می بینم که هدیه ی اول همین است -- من تنها نیستم
من تجسم کرده ام چه احساسی می توان داشت اگر رحم یا تخمدانهایت را از دست بدهی
و درون تهی رحم گمشده
یک فاصله هست
یک گرسنگی هست
برای ساکن بودن
سرطان مرا متوقف کرد
از دویدن
از تلاش کردن
تقلا برای اتبات ارزش خودم
مرا متوقف کرد
از پوزش خواستنم از بیان حقیقت
مرا وادار کرد تا در یک مکان تامل کنم
برای شش ماه
خواهرم را برایم بازآورد
به من فرصت داد تا با دوستانم مراوده کنم
مرا مجبور کرد تا عشق را در خود بپذیرم
و هم اینکه از من مراقبت شود، و مرا باز به یک انسان تبدیل نمود
از من امتیاز سلامت را گرفت
و مرا تبدیل کرد به یک بیمار
به من نوع جدیدی از رنج بردن را آموخت
و من حالا روشن تر از همیشه بیمار، فقیر، تجاوز شده و ستم دیده را می بینم
و می دانم که ما یک خانواده ایم
و اکثریت را تشکیل می دهیم
و آن چیزی که ما را از هم جدا می کند تنها خیالی بیشتر نیست
که با انکار خودمان از حس کردنش ایجاد شده
و توسط صاحبان قدرت با تردستی محافظت شده است
و من می دانم که من تقریبا جان سپردم و از همین روست که
فقط چند اینچ و چند ماه مرا اینجا نگاه داشتند
و حالا من با مرگ مانند ملازمی زندگی می کنم
و او گاهی مرا می ترساند
و گاهی آرامش می دهد
ولی معمولا، به من الهام می دهد تا شجاعتر باشم
و من دیگر هیچ اشتیاقی برای رویین تن بودن ندارم
برای اینکه ممکن نیست
و درست هم نیست
من آسیب پذیرم و نفوذ پذیر
و خشمگین و به شکل دیوانه واری خوشحال و زنده
و من می دانم که مراقبت چه هست
و چه نیست
و کسی می تواند سوزنی در تو فرو کند
و هرگز تو را نبیند
یا می توانند کمی وقت صرف کنند و آن را به شکلی انجام دهند که تو دردی احساس نکنی
و من به پرستارانی عاشق شدم
و من می دانم که همه چیز وارونه است
که ما آنها را که پولمان را می دزدند و همه چیز را صاحب می شوند تقدیس میکنیم، به جای آنان که
دستمزد ناچیزی می گیرند
تا خدمت کنند
و من می دانم که شیمی درمانی می تواند استعاره ای باشد
همچنان که فیزیوتراپی به این معنا که این سم برای من نیست
که برای سرطان است
برای مجرمین
و متجاوزین جنسی
و اشکالی ندارد که آنها را مرده و قطعه قطعه شده و نابود تجسم کرد
چرا که ما به یک راهی برای بیدون ریختن خشممان نیازمندیم
من می دانم که همانطور که برای سالها زیر ضربات پدرم خرد و خمیر می شدم
و مورد تجاوز جنسی قرار می گرفتم
بدیهایش را نگاه داشتم، آنچنان که از آن من هستند
و اینکه این جراحی سرانجام آن را از میان برداشت
و شیمی درمانی آن را سوزاند
و من می دانم که هرگز کسی قادر نخواهد بود
تا مرا قانع کند که بد هستم
و هرگز تحمل نمی کنم که کسی مرا کوچک کند
یا خام بشمرد
من می دانم که دملی که دور زخم من رشد کرد
بعد از عمل جراحی
شانزده اونس چرک
تبدیل شد به خلیج آلوده ی مکزیک
و لوله ای که آنها بدون داروی مناسب در بدن من فروکردند
فریادم را در آورد همانطور که زمین از حفاری ها ضجه می زند
من می دانم که همه ی چیزها با هم در ارتباط هستند
و رد زخمی که روی پهلوهایم می دود نشانه های یک زلزله اند
و من آنجا هستم با آن سه میلیون نفر
که در خیابانهای پورت دو فرانس زندگی می کنند
و آتشی که در روزهای سوم تا ششم درمان در من می سوزد همان آتشی است
که جنگلها را در سراسر جهان را می سوزاند
سرطان نشانم داد
که ما وقت زیادی نداریم
و باید تصمیم بگیریم
آیا ما باید خودمان را با سرکوفتن بر دیوارهای پوسیده ی پدرسالاری خسته کنیم
یا
آماده هستیم و شجاع، که جهانی نو بسازیم؟
و بعد از جستجویی طولانی و سالهای متمادی به منظور فهمیدن اینکه ما اینجا چه می کنیم
بالاخره متوجه می شوم که ما زنده هستیم
زنده
زنده
و باید زمانی باشد برای ماندن
و زمانی برای لذت بردن
و زمانی برای به خاطر آوردن
و زمانی برای هیچ
و هرچیزی گرانبهاست
پرده های ساری هندی که در افتاب آخر تابستان برق برق می زنند
مردی که در پارک سگ بی قواره ای را نوازش میکند
و بستنی یخی نارگیلی
و من می دانم که پرهیز از رنج بردن غیر ممکن است
از دفاع کردن از همه ی این اعمال دست بردار
از تظاهر به ندیدن آن مرد ژنده پوش با دستهای گشوده اش دست بردار
یا از تظاهر به نشنیدن صدای فریاد زمین که قتل عام می شود
یا از توجیه کردن جنگی غیراخلاقی که به نام تو اتفاق می افتد
یا از تلاش برای پیدا کردن راهی برای خلاص کردن آن تجاوزکننده ی صاحب نام
هزینه کردن نهصد میلیارد دلار را برای جنگهای غیرعادلانه متوقف کن
در زمانی که سی میلیون امریکایی بیکارند
و از توجیه کردن نسل کشی یکی توسط دیگری دست بردار
یا باور کردن داستانی که خودت برای خودت ساخته ای، چرا که فکر میکنی که نمی توانی این عذاب را تحمل کنی
مرگ تنها راه است برای تولد
سرطان من خوشبختانه رفته است
موهایم دوباره رشد می کنند
من اثر زخمی بر خود دارم
ردپایی از یک مبارزه که روی تن پنجاه و هفت ساله ام
پایین می رود
و هربار که به آن نگاه می کنم به من یادآوری می شود که من باز شدم تا تاریکی از درونم پاک شود
من برهنه دراز کشیدم تا از درد رها شوم
من تسلیم شدم تا قدرتم را بازپس بگیرم
هربار که جای زخمم را می بینم
به من یادآوری می شود که من خوش شانس بودم
که بیمه داشتم
و می توانستم هزینه ی مهربانترین و بهترین جراحان و دکترها را تقبل کنم
که دوستانم و خانواده ام با آوردن سوپ و هدیه هاشان مرا خجالت دادند
و آنها پاهایم را ماساژ می دادند و برایم در شش صبح، وقتی که باید بالا می آوردم، تخم مرغ می پختند
به من یادآوری می شود که وجود من اهمیت داشت
و به همین خاطر بهبود یافتم
و من می دانم که هر فرد آدمی سزاوار این توجه است
هر یک نفر
پس جای زخمم تبدیل شده است به یک خالکوبی
نشانه ای از برخوردار بودن و شادی
من می دانم که انچه حقیقتا مرا زنده نگاه داشت زنان کنگو بودند
هرگاه که دلسرد می شدم
یا برای خودم احساس دلسوزی داشتم
به زنان و دخترانی فکر می کردم
که علیرغم هلاک شدن شش میلیون نفر از برادران و خواهرانشان می رقصیدند
که هنوز هم می رقصند حتی بعد از اینکه سران قدرتمند بین المللی برای سیزده سال ترکشان کردند
که حالا می رقصند با دانستن اینکه «شهر شادی» در روز چهارم فوریه باز خواهد شد
و آنها جای خود را خواهند داشت،مزارعشان را
دهکده هایشان را تا در در آن رنج را به قدرت تبدیل کنند
و رهبری جهان خود را به دست بگیرند
چه سعادتمندم من که تا ابد با سرنوشتشان پیوند خورده ام
من نمی توانم بمیرم
تا آنها در امانند و آزادند و در چرخش زندگی
من در مقابل زنان کنگو سر فرور می آورم و از آنها برای نجات زندگی ام
تشکر می کنم
9 comments:
ممنونم،ممنونم....ممنونم،ممنونم...
زیبا
عالی بود... بانو
عالی بود... بانو
عالی بود... بانو
عالی بود... بانو
واقعا دستتون درد نکنه
ولی دو تا نکته:
ما در فارسی به مانگو میگیم انبه
ما در فارسی به بیلیون میگیم میلیارد
ترجمه را اصلاح کردم ... ممنون
واقعا متن زیبا و برگردان هم عالی .مرسی
Post a Comment