Monday, August 29, 2011


خُب سه تا گربه و یک پسر بچه کم نیستند ... یک نانخور دیگر هم اضافه شد. یک سنجاب کوچولوی دم بریده زیر شیروانی خانه ام زندگی می کند و از دیروز به دلیل نامعلومی بچه ی کوچکش را به دهان گرفته بود و از این حیاط به ان حیاط می برد ...
روز شنبه من در حیاط خانه باغبانی می کردم .. مرتب بچه را می آورد و نزدیک من روی زمین می گذاشت ... و بچه همینطور در هوای خنک تورنتو می لرزید و می لرزید.

دیروز بچه را باز جلوی پای من در حیاط روی زمین گذاشت و خودش لب نرده نشست. اینترنت را سرچ کردم و راجع به بچه سنجاب و نیازهایش خواندم و فهمیدم که بچه ی سنجاب را باید گرم نگاه داشت و شیر داد و ...

بچه را اوردم. رفتم از مغازه ی حیوانات شیر خشک خریدم. از داروخانه هم سرنگ مخصوص غذا دادن به بچه. از دیروز عصر هر چند ساعت یکبار بیدارش کرده ام و شیرش داده ام و خوابانده امش.
مادرش هم گمانم دنبال تهیه ی جاست. چندبار امد و سر زد و رفت.
سر همین یکروز گرم و نرم ماندن شیطون هم شده و از سر و کله ام بالا می رود.
پسرک حالا روی تختم خوابیده. لای یک پتو. گرم و نرم. سیر.

1 comment:

دارا said...

تبعیض قائل نشید یه وقت ها

lol