Monday, September 19, 2011

یکدفعه مثل آواری روی سرم خراب شد. نخواستم قبولش کنم ... باورش کنم ... اما نمی توانم انکارش کنم.

اساسا شاید محور اصلی نوشته های من در این وبلاگ عشق و دوستی بوده اند. من از گذشته ی پر از ماجرایم نوشته ام و از خالی بودن امروز.

یکدفعه مثل آواری روی سرم خراب شد. این من هستم که جایی برای عشق و جایی برای دوستی در قلبم ندارم. بعد از تو و بعد از مهاجرت.
دور ماندن از هر آنچه و هر آنکه دوست می داشتم. و قاب زیبای کوه های البرز در دامنه ی شمالی شهر.

و این من ام که بیوقفه از خالی بودن لحظه ها و آدم ها نالیده ام. از بی عشقی ها.
یک چیزی در من است که مرده است.

***

برای همیشه؟

5 comments:

Ajand Andazehgar said...

خاموش نیست کوره چو دی سال:
خاموش خود منم!
مطلب از این قرار است:
چیزی فسرده ست و نمی سوزد امسال
در سینه در تنم!

یا چیزی در همین حدود

گمنامیان said...

مدیریت بالاترین قول داده است که اگر چند مختلف در اینباره نوشته شود، فردا در صفحه اول بالاترین یک قسمت را به این لینک ها اختصاص دهد.
لذا از تمام دوستان وبلاگ نویس می خواهم با نوشتن مطلبی به استقبال این روز مهم بروند و سهم خود را در آگاه سازی این روز مهم، ادا کنند
بسیار زشت است که جامعه ایرانی و فارسی زبان، از این روز مهم بی خبر بماند.
لطفا آدرس نوشته خود را برای من بفرستید، اگر خودتان آنرا در بالاترین لینک کرده اید که آدرس لینک را بدهید، اگر نه من از طرف شما ارسالش می کنم.
اگر حوصله نوشتن مطلب خاصی را ندارید، حداقل همین مطلب و نوشته مرا کپی کنید و در وبلاگ خود بگذارید.

برای توضیحات بیشتر این نوشته مرا بخوانید،
http://gomnamian.blogspot.com/2011/09/blog-post_12.html

چقدر از روز صلح می دانید؟ روز بیست و یکم سپتامبر، به همت یک جوان پرشور، توسط سازمان ملل به عنوان روز صلح در نظر گرفته شده است، برای دانستن اثرگذاری این روز، کافیست توجه کنیم که حتی طالبان نیز به آن وفادار مانده اند و و به دلیل صلحی یک روزه ای که برقرار شده است، یک و نیم میلیون کودک افغان، به یمن این روز از نعمت واکسن برخوردار شدند.

این وظیفه ما وبلاگنویسان است که این روز را پاس بداریم و توجه همه را به آن جلب کنیم.

روز صلح توسط مستند ساز بریتانیایی و جرمی گیلی در سپتامبر 1999 بنیان نهاده شده است. آرمان این بنیاد خیریه این بوده است که جنگ را در تمام دنیا برای یک روز در سال، متوقف کنند.

در هفتم سپتامبر 2001، تلاش های این گروه به ثمر نشست و سازمان ملل بیست و یکم سپتامبر هر سال را طبق قطعنامه ای روز صلح نامیده است.

همه ساله در این روز، هنرمندان و موسیقی دانان به برگزاری کنسرتی بزرگ اقدام می کنند. شرکت های بزرگی چون اسکایپ، کوکا کولا و پوما به جهت حمایت از این روز، اسپانسر تبلیغاتی این کمپین هستند.

جرمی گیلی ، از سال 1998 با تمام توان تلاش کرده است که با کمک سازمان های غیر دولتی و دانشجویان و نمایندگان دولت ها، به نشر این ایده بکوشد و اکنون این زحمات او به ثمر نشسته است.

در سال 2006 این تلاش ها چهره خود را خوب نشان داد، در میانه جنگ داخلی به مدد این روز صلح، کمک رسانان بین المللی موفق شدند که به قسمت جنوبی و جنگ زده سودان، غذا برسانند، در سال 2007، بیش از یکصد میلیون نفر در سرتاسر دنیا، در برگزاری این روز، همیاری نمودند. در افغانستان و در پی اینکه طالبان به این روز وفادار ماندند، نیروهای بین المللی موفق شدند که بیش از یک میلیون و چهارصد هزار کودک را واکسینه کنند.

شخصیت های بزرگی چون عالیجناب دالایی لاما و یا سیاستمدارانی چون کوفی عنان و یا دبیر کل اتحادیه عرب یا نخست وزیر اسراییل نیز جز حمایت کنندگان از این روز هستند.

Anonymous said...

Yeah. You have been living in the past for years now.

ندا said...

بله، مرده است، برای همیشه. چرا نمی خواهی قبول کنی؟ نمی بُری، نمی گذری... از سال 80 میخوانم ات، به تناوب، تعجب می کنم که هنوز نتوانسته ای ببری.

شاید من و تو شخصیت های متفاوتی داشته باشیم و تجربه های متفاوتی، به هر حال می خواهم بگویم در یک چیز مشترک ایم به نظرم، تصویر رمانتیکی که از عشق داریم، چیزی که جز در همان تصویر وجود خارجی ندارد!!!
حالا دیگر به نظرم تو از "کسی" حرف نمی زنی ، از "چیزی" حرف می زنی، چیزی انتزاعی و کاملا ذهنی. مراقب سلامت روان ات باش .

Anonymous said...

پس از سالها دوباره عشق رفته ام ،عشق قدیمم (شاید قدیم تر از عشق رفته تو )را دیدم....
تنها، مقابل صورتم و روبروی چشمهام...
با خونسردی و تعجب دیدم خودم را که در من چیزی از او مرده بود او که در همه این سالها با من بود و بود...اما هنوز عشق عشق است...معشوق رفته و مرده اما عشق نه...بی سودای عشق نفس مرده...من هم سلامت روانم در خطر است مثل تو!
امروز اینو می خوندم از اوشو:

"When you are surrendered to the God of love, then it is not very important whether your partner remains with you or leaves you or whether you leave. One thing is important: that love remains. Your surrender is toward love, not toward your partner."
OSHO, Everyday Osho #223
فکر می کردم با خودم آنکه مسحورش بودم و هستم اونکه گاهی مثل الان منوروزها توی خونه حبس میکنه و مدام قلبم رو هم می زنه همین خداوندگار عشقه!(می دونی در فرهنگ شرق هر پدیده ای خداوندگاری دارد) خداوندگار عشق...بهتره عاشق و معشوق رو کمی فراموش کرد و به حال خوش عشق مجذوب شد!من هم نوشته هاتو سالهاست می خونم حال خوش عشق رو باز هم بنویس...