Thursday, November 24, 2011




اس ام اس های فارسی کامیار را از ایران می گیرم ... اما -گویا- اس ام اس های انگلیسی اش به من برگشت می خورند. زنگ زده است. می گوید: مسخره! جراتلفنت فقط فارسی دریافت می کند؟ در ناف تورنتو. و اضافه می کند که حتی در تهران هم معمولا پینیلیش اس ام اس می زند.
می خندم: تعجبی دارد؟!

***

می گویم: حالا دانه اش می آید و می رود. چیزی نمی شود اما. شاید اگر آبی بود و نوری بود دانه می شکفت. شاید. مثل عشق آن سالهای دور بائوباب نمی شد ... اما یک درخت سیب که از آن در می امد. اگر. می خندد: «درخت سیب؟ یک بوته ی توت فرنگی هم ازش در بیاید من راضیم!»
می خندیم: «یک ساقه نازک لوبیا»

***

می گویم که شاید مشکل این است که من باید مرد می بودم و او زن. انطوری من می توانستم از روابط سکسی ازاد که به آن معتقدم بهتر برخوردار باشم،‌او از روابطه ای عمیق و عاشقانه،‌از آنگونه که زنان.
از مرد بودنش خیلی ناراضی نیست تخم جن!

No comments: