باز هم یادت افتادم. حتی فک کردم باز بهت ای میل بزنم. امامنصرف شدم. شاید به این دلیل که چیزها در بیرون همان هستند که همیشه هستند ... این منم که حالی محالی ام.
شاید به این دلیل که هیچ جوابی نیست که بتواند چیزی را در من تغییر بدهد (یعنی رابطه مدتهاست که وجود ندارد و خیابان یکطرفه ای است که فقط خودم از ان عبور می کنم) ...
شاید به این دلیل که دیگر نمی دانم چیزها در ذهنم جا دارند یا در دلم ... و ذهنیاتجات هیچوقت من را احساساتی و هیجان زده نمی کنند ... تو هم.
بهت فکر کردم اما و شانه بالا انداختم. می دانم احمق نیستی اما دیوانه ای. *
* I know that You are not stupid ... but man! Crazy is what you are!
2 comments:
خوب ایمیل میزدی!
haha... does not change anything :)
Post a Comment