جرات نمي كنم از عشقم به بچه گربه ام حرف بزنم. مي گويند كه اينهمه بچه ي گرسنه و بي خانمان ...
جرات نمي كنم دردم را از انچه در فلسطين يا عراق بر بچه ها مي رود واگو كنم. مي گويند اين مسلمانهاي وحشي افراطي ...
جرات نمي كنم از گرسنگي بچه هاي افريقايي چيزي بنويسم. مي گويند اين قبايل عقب مانده ي بربر ...
جرات نمی کنم از شکنجه و کشتار بیرحمانه ی حیوانات در ازمایشگاه ها و در موسسه های داروسازی چیزی بگویم ... می گویند که انسان است و بیماری و ملزومات ...
جرات نمی کنم از نحوه ی کشتار گوساله های نر در صنعت گوشت بنویسم. می گویند که انسان است و طول روده هایش و ویتامین های لازم و نه هرگز کافی اش ...
ياد نگرفته ام احساساتم را در چهارچوبهاي متعارف عقيدتي/عقلاني كنترل كنم. بيچاره مي شوم اينروزها.
No comments:
Post a Comment