Monday, September 16, 2013


آقای رئیس جمهور، نامه‌ای برایتان می‌نویسم
كه شاید بخوانید، اگر وقت داشته باشید
چند روز پیش به دستم رسید
كاغذهای سربازی‌ام
باید به جبهه بروم، تا قبل از چهارشنبه شب

آقای رییس جمهور، نمی‌خواهم به جنگ بروم
من به دنیا نیامده‌ام، تا مردم بیچاره را بكشم
نمی‌خواهم شما را عصبانی كنم
ولی باید بهتان بگویم، تصمیمم را گرفته‌ام
من ترك خدمت می‌كنم

از وقتی به دنیا آمده‌ام، مرگ پدرم را دیده‌ام
رفتن برادرانم را دیده‌ام، و گریه‌ی كودكانم را

مادرم خیلی رنج كشید، حالا توی قبر خوابیده
و دیگر بمب‌ها برایش مسأله نیستند
و دیگر كرم‌ها هم برایش مسأله نیستند

وقتی اسیر شدم، زنم را دزدیدند
روحم را دزدیدند، و تمام گذشته‌ام را

فردا صبح زود، درها را می‌بندم
به روی این سالهای مرده و به جاده می‌زنم
تمام عمر گدایی می‌كنم در جاده‌های فرانسه
از برتانی تا پرووانس و به مردم می‌گویم :
« از دستورشان اطاعت نكنید
به حرفشان گوش نكنید
به جنگ نروید، به جبهه نروید »

اگر خون دادن خوب است، بروید خودتان خون بدهید
شما كه ایمان‌تان قوی است، آقای رییس جمهور
اگر دنبال من هستید، به ژاندارم‌هایتان بگویید
كه من اسلحه ندارم، می‌توانند شلیك كنند

بوریس ویان

1 comment:

ناگهان said...

اگر دنبال من هستید، به ژاندارم‌هایتان بگویید
كه من اسلحه ندارم، می‌توانند شلیك كنند