شعري از سيد علي صالحي را برايم نوشته است كه بخشهايي از ان هست:
مي نويسم:
به تو فکر میکنم
مثل خسته به خواب وُ نرگس به اردیبهشت،
به تو فکر میکنم
مثل کوچه به روز
مثل نوشتن به نی
مثل خدا به کافر خویش وُ مثل زندان به زندگی
به تو فکر میکنم
مثل اَبونواس به می
مثل نقطه به خط
مثل حروف الفباء به عین
مثل حروف الفباء به شین
مثل حروف الفباء به قاف
همین!
هر چه گفتم
انگار انتظارِ آسان رسیدن به همین سه حرف ِ آخر بود
حالا باید بخوابم
فردا باز هم به تو فکر خواهم کرد
مثل دریا به ادامه ی خویش.
و خاتمه داده است با "لازم نیست حتما یه حرف تلخ بزنی"
مي نويسم:
خوب جان دل
مسلمه كه من بايد يك حرف تلخ بزنم
شايد تو دلايل خودت را براي رفتن داشتي
من، همچنان دنبال دليلي مي گردم
اين تلخي هميشگي
شايد بهترين توجيه باشد بر انچه رفته است
تلخ تلخ تلخ تلخ تلخ
No comments:
Post a Comment