يكي
از بخشهاي مورد علاقه ي من از فيلم "اشكها و ليخندها" انجايي ست كه پدر
اصولگرا با زن زيبارو قرار ازدواج مي گذارند و به بچه ها مي گويند ... بعد
همان روز راهبه ي شيرين يكباره باز مي گردد ... و زن زيبارو بزرگمنشانه اما
به سختي به مرد مي گويد كه اين ازدواج نمي تواند سر بگيرد و مرد
بزرگمنشانه اما به راحتي مي پذيرد... و هنوز نامزد اول از در خانه خارج
نشده كاپيتان-پدر اصولگرا به گلخانه مي رود و با ظرافت راهبه ي جوان را
وادار مي كند تا به دليل بازگشت و به عشقش اعتراف كند ...
No comments:
Post a Comment