وقتي
نمي تواند از همه ي توجهم برخوردار شود ... ديوانه مي شود. خاموش. با
نوعي ارامش سرد كاري مي كند تا خشمم را برانگيزد ... و بازتاب خشمم را به
بيزاري به كوچكي به نابردباري به نافهمي تعبير مي كند ... و من باز همه ي
سعي ام همه ي توجهم همه ي حواسم را به كار مي برم تا ارامش كنم تا مهربان
باشم تا بپذيرم .
ارام مي شود و راضي مي شود و چشمهايش برق برق مي زنند .. و مثل گربه اي كه زير چانه اش را نوازش مي كنند خُر خُر مي كند.
در دل شب ... در ساعات تنهايي و صراحت من بيدار مي مانم و باز خسته مي شوم و باز سردم مي شود و باز ...
و فاصله.
.
.
.
دوست داشتنت بيش از هر چيزي فرسايشي است ... ذره ذره ساييده مي شوم ... ذره دره.
No comments:
Post a Comment