پشت ديوار سالها زندكي مي كنم. اخرين اجر ... و من ازاد خواهم شد. صبر مي كنم. به سختي. از نفس افتاده.
صبر مي كنم ...
چند سال؟
هفت سالكي ياشار يوسف را جشن گرفتيم.
تولدت مبارك جوجكم.
Friday, January 8, 2016
Friday, January 1, 2016
اینروزها یکدفعه انگار پیر شده ام
یکباره عکسهایم انگار عکسهای ادم دیگری اند
به شدت چاق شده ام ... همیشه کمی خسته ام ...
و عکسها زنی را نشان می دهند ... پا به سن گذاشته ... با ظاهری کما بیش شکسته.
این من را غمگین می کند.
انگار یکباره باز دری پشت سرم بسته می شود ... و دهلیزی تازه ...
و زنی باز متولد می شود.
هر چند ارتباط من با دنیای خارج هرگز از دریچه ی زنانگی و زیبایی نبوده است ...
و عشق هرگز مجالی به من نمی داد ...
با این همه این مرا اندوهگین میکند که با دختر جوان شرور و سرکش خداحافظی کنم ... و به این زن آرام بپیوندم که هستم ...
که دوستش بگیرم. دوستش بدارم.
.
Subscribe to:
Posts (Atom)