Thursday, March 28, 2002

پنج شنبه 26 مارچ

نمي دانم چه كنم. بايد تصميم بگيرم يا خانه را ترك كنم و يا ... و يا ...
انگشتها همينطور در تنگ ماهي رشد كرده اند و سرشان از تنگ زده است بيرون. درست مثل اينكه گياهي در تنگ پر از آب كاشته شده است ومي رويد ولي به جاي شيره ازآن مايع لزج سرخرنگي شبيه خونآبه مي چكد. سبزه ام، دانه هاي عدس نو رسته، در حال خشك شدن است. نمي توانم به ميز نزديك شوم و آبش دهم. سمنو خشكيده و به جداره ي شيشه اي ظرفش چسبيده و بوي مانده ي نامطبوعي از آن متصاعد مي شود كه دارد در اتاق رسوب مي كند. چند تا از پوسته هاي خشكيده ي سفيد سير روي ميز افتاده اند وحتي تجسم تركيب سايه ي رعب انگيز انگشتها روي زير بشقابي هاي سفيد پوشيده از چكه هاي قرمز كمرنگ با پرپرهاي سفيد سير براي من كافي ست تا بخواهم همين الان، همين آن به سمتي فرار كنم، ولي به كجا... شيشه ي آب پرتقالي كه خريده بودم و در يخچال گذاشته بودم هم در حال خراب شدن است و بوي ترشش هر بار كه در يخچال را باز مي كنم خانه را بر مي دارد.

اگر انگشتها، اين پنج انگشت هولناك، به همينصورت رشد كنند بزودي تنگ را خرد خواهند كرد و بيرون خواهند افتاد. انوقت چه؟... كسي خبري از حسين شبستري برايم نياورده است هنوز... تاكي بايد منتظر ماند؟ تاكي؟

No comments: