پنج انگشت جادويي روييده برعلم حضرت ابوالفضل
رفتم ديدني خانه ي دوستم ياشار بلند پرواز، همان كه جاناتانش مي ناميم، تا ديداري تازه كنم. ديدم اولين دوست خوب من در اين وبلاگستان، با خواندن حكايت اين پنج انگشت رسته در تنگ من دچار نوستالژي غريبي شده است و نقبي زده است به كودكي... روزهاي احساسات بي غش.
... گيج شده ام ياشار جان. قلم بردار و برايم بنويس كه علم هاي خوابيده چگونه برايت از هزار روضه مؤثرتر بود. برايم بگو كه حادثه چگونه اتفاق افتاد و چگونه همه چيز به اتمام رسيد. نگذار من در تاريكي بمانم. شايد كه من نشاني از حسين شبستري را در ضمير تو بازيابم....
No comments:
Post a Comment