Wednesday, March 27, 2002

امروز

مي روي و مي آيي.
از چه رو مي روي؟ چرا باز مي گردي؟ من نه مي دانم و نه مي خواهم كه بدانم و نه توانم دانست. من بازگشت تو را تنها از گرماي لغزان روي گونه هايم، از انقباض بي اختيار لبان بر هم فشرده ام و از هجوم سكوت بيدادگر احساس مي كنم؛ آنگاه كه فضا از طنين هر صدايي و از ضربان هر حركتي تهي مي شود مگر تپش حضور تو ... و رفتنت را از بالا گرفتن هياهوي اين بيهوده دائم و انعكاس صداي شكننده ي خنده اي خالي كه در آينه مي پيچد، از تلخي تپنده ي جاري خون در نهاني ترين رگ اين تن. تلخ.
مي روي و مي آيي.

No comments: