Friday, March 8, 2002

حجاب
----------------------

به نظر من بحث راجع به حجاب را نبايد ساده انگاشت، نه تنها با در نظر گرفتن شرايط زنان كشور خودمان كه با توجه به وضعيت زنان در مجموعه ي جوامع اسلامي. در كل نفس حجاب يا بي حجابي تنها اصل نيست بلكه آنچه ما را بر آن مي دارد كه يك الگوي ظاهري را به عنوان مرز ارتباطي خود با جامعه براي خودمان انتخاب كنيم از اهميت زيادي برخورداراست. من آراستگي را اساساً بحث نمي كنم. چرا كه از نظر من ، آراستگي مي تواند با حجاب هم تعريف شود، ولي در نوع خود. من هنوز در كانادا، براي ديدن دختران مرتب و خوش پوش تهراني حسرت مي خورم.

در فرهنگي كه من با آن بزرگ شدم، فرهنگ يك خانواده ي متوسط مذهبي - سنتي نه چندان متعصب، به ”دختر“ از سنين بسيار كم به تكرار گوشزد مي شود كه با ”پسر“ تفاوت دارد، نبايد به پسر نزديك شود و بايد خود را از وي بپوشاند. اين پوشاندن از ابتدا ودر چهار- پنج سالگي به صورت حجاب مطرح نمي شود بلكه به صورت غير مستقيم و با نوعي ايهام و ايجاز به پوشاندن نقاطي از بدن محدود مي شود. خانواده تو را براي رودر رو شدن با جامعه ي بيرون كه آماده است تو را بدرد و ببرد آماده مي كند و تو را به شدت از آن پرهيزمي دهد، در همان حالي كه به برادرت؛ كه تو شايد خود را از وي قوي ترمي داني؛ آموزش مي دهد كه چگونه با اين مشكلات دست و پنجه نرم كند و مردانه رودررو شود. اين آموزش تا پيش از بلوغ يك دختر تكميل مي شود چه به نظر من با اين حال كه اين جشن بلوغ احمقانه را در حال حاضر در سن 9 سالگي در مدارس دخترانه ايران برگزار مي كنند ودر آن سعي مي كنند به دختر القا كنند كه بالغ شده است و بايد رفتار متفاوتي داشته باشد، ولي براي خانواده هاي ايراني معمولاً بلوغ جسمي يك دختر حرف اول را مي زند (تا 15 سالگي من با يك وجب و نصفي قد يا بالاي درخت مشغول شرارت بودم يا داشتم با پسرهاي محلمان در كوچه تيغي بازي مي كردم!!).

در خانواده به عنوان اولين آموزگارت، با روشي القايي به تو مي آموزند كه تو بايد خودت را از جنس ديگر، كه تا ساعتي پيش در حال بازي با وي بوده اي، محافظت كني، كه آن جنس ديگر منظوري ندارد جز اينكه از تو ”سوء استفاده“ كند. كه تو ظريف و شكننده و آسيب پذيري، تو چشمگير و دل انگيزي و تو را در نوعي زندان مي اندازند كه در ذهنت ايجاد كرده اند. در خيابان كه راه مي روي چون ”همه چشم به تو دارند“ ، خودت را مي پوشاني، سرت را پايين مي اندازي و چشم در چشم ديگران نمي اندازي و .... اين تنها لباسي نيست كه بر تن تو مي كنند، اين لباسي است كه بر ذهن ما مي پوشانند. يك لباس جنسي.

طبعاُ براي زن ايراني اين يك سؤال هميشگي است كه خط قرمزكجاست و ظاهر يك زن (جدا از زيبايي) چه تآثيري روي يك مرد دارد و ناخودآگاه دنبال يافتن مردي است كه آن را بي تأثير بداند. نتيجه ي اين جستجو را پدر و برادرت به تكرار به تو اعلام كرده اند: چنين مردي وجود ندارد. خيلي ساده براي بسياري از دختران، در هنگام ازدواج اين سؤال بسيار اساسي است: اين مرد تا چه حد به حجاب معتقد است؟ و مرد جامعه ي ما اگر هم بخواهد با روشنفكر مآبي از اعلام تمايلش به رعايت اين قانون ارتجاعي خودداري كند، سميناري راجع به متانت خواهد داد. اين بحث كه حجاب متانت هست و يا نيست از عمومي ترين بحث هاي من با دوستان مذكرم (كه تحقيقاً همه شان مذهبي بودند) در ايران بود و من بارها از اين افراد شنيده ام كه بي حجابي، كه براي هر يك سقفي متفاوت داشت، برايشان نشانه ي بي متانتي است، چه اين بحث ”دختر خوب“ و ”دختر بد“ هميشه در ذهن هر يك از ما بوده است. دختر خوب سعي مي كند از هر عملي كه جنس مخالف را تحريك كند خودداري نمايد. و طبعاً اين قضيه تنها پوشش ما را تحت الشعاع قرار نداده و نحوه ي تلقي ما در دوستي با جنس مخالف را شكل داده است.

در اين فرهنگ، كه من آنرا در قريب به اتفاث خانواده هاي ايراني ديده ام، يك حائل جدي هميشه بين دو جنس وجود دارد، ظاهراً و باطناً. دوستي بين دو جنس مخالف معنا نمي يابد مگر در بهترين حالت خود در جمعهاي سالم (دقت كنيد: سالم!). ما مي توانستيم گروهي كوه برويم و بگوييم كه چند نفر دختر و چند نفر پسر بوديم. ولي نمي توانستيم بگوييم: ”فردا بچه ها نمي آيند، من و مجيد و محمود مي رويم“..... ”چي ي ي ي ؟“ من سالهاي 18 تا 26 سالگيم را با خانواده ام، كه اصولاً قديمي ولي به طور عجيبي نوانديشند، جنگ كردم تا توانستم آشكارا دوستي را به خانه دعوت كنم و بگويم: اين محمود است، دوستم. آنهم با اطمينان كامل خانواده ام كه روابط دخترشان (كه در نظرشان از بچگي غير عادي بود) هيچ سنخيتي با دوستي هاي رايج پسران و دختران نداشته و تنها مباني انساني و اعتقادي دارد!

به همين دليل است كه من بحث حجاب را به نوعي تن پوش بلند و يك سرپوش محدود نمي دانم، چنانچه رعايت حجاب در ايران براي من هرگز سخت نبود و برداشتن آن هم هيچ چيزي را برايم تغيير نداد. حجاب يكي از المانهاي طراحي شده براي جدايي زن از جامعه است، براي گذاشتنش در صدف پاكيزه ي روابط تعريف شده ي مشروع، المانهاي اصلي تر در ذهن ما شكل مي گيرند و به دور انداختن آنها بسيار سخت تر از در آوردن يك روسري است.

تا بعد كه بيشتر فكر كنم!!

No comments: