Thursday, May 30, 2002

----------------------------------------------------------

شكـســـتـن يــك خــواب در زبــــان ( قسمت دوم ) *

----------------------------------------------------------


به هر كجا كه مي روم
تو آن تور تقدير و كيهاني را مي گستراني
و روياي خنك قدم زدن را
در كاغذ مي شكني ..

من هنوز نمي توانم باور كنم كه من آن ماهي خيس هستم
سالياني پيش كتاب دريا را خواندم
و گفتم
بايد روزنامه را در خبرهاي امروز بگيرم و بخوانم
امروز
شهر دورتر و پرت تر از ماهي و درياست
و اين شوخي تو‌، ديگر برايم جالب نيست
اين تور را بردار و كمي مدرن باش
كمي اتو زده باش
كمي فارسي و خوشمزه ..
دست بر زنخ بگذار و صبر كن!
من بايد به اين تلفن جواب بدهم
..
-الو
...

باو م نمي شود
مگر ممكن است كه من
اين زن بي عصا و بي آتش
در اين موقع از سال برنده ي آن همه پول باشم
نمي دانم
دست خودم نيست
بايد بروم محله ي هندي ها
واز تاجر ابريشم براي خودم يك دريا بخرم

تو اگر خواستي تورت را پهن كن
و ابرها را در آن بگذار
و به درياي من بياور
و هرگزدر اين باره سخني نگو
با پرنده هايي كه آسمان و افرا دارند
در داخل زبان

بايد پابرهنه
از اينجا تا اينجاي زمين بدوم
و از خوشي پر در بياورم
اسم من
ليــــلاي ليــــــــلي نيست
من همان ماهي گم شده هستم
اين ليــــلا در جادوي آن مغ !
كه دريا در پي اش
كوچه به كوچه دف مي كوبد
و شهر را باران و آبستن مي كند
مي دانم
مي روم و دلم براي اين چتر زرد رنگ
تنگ خواهد شد

* قسمت اول: يادداشت روز 27 ماه مي در مثلث جادويي و چشم من

No comments: