Monday, July 15, 2002

انـتــظار

در ميانِ پرده اي از اين هستي تو در تو، كودكي آمدنش را انتظار مي كشد. كودكي كه پشت نمي دانم كدام ديوار سياهي، در چندمين رجعت خود قرار است زندگي را از بطن زندگي من آغاز كند. از من. سالهاست، ساليان سال است كه خيره شده ام درچهره ي ”مرد“، در اين حضور مســلـم تا بازتاب حضور ” او“ را بيابم.

يكبـــار، ديرزماني پيش بيهوده گمان كردم كه يافتم آن آتــش را در تب وتاب عشـــقي كه هستي بايد مي بخشيد به اين وجود منتظر. تنها يكبار. بيهوده بود. انتخاب با من نيست. با من نبود. نيامد. انتخاب با او بود. نيستي انگار آمد و رشته ها را بريد. آنچنان كه گويي هرگز نبوده است ... و من همچنان مي گردم تا پرتو نگاهش را بيابم در رفت و آمد اين نگاه ها. جلوه اي از مسلم حضور ناآرامش را كه انگار نا آرامتر مي شود هــر روز. نديده امش هنــوز. هنــوز.

No comments: