Wednesday, July 17, 2002

وسوســـه

جايي در ميان صداي شكستني ظروف غذا كه بر سفره اي چيده مي شوند، در ميان همهمه صحبت زنها راجع به لباس و قيمت مواد شوينده و بچه داري و داروي پاك كننده ي لك چربي از روي پارچه ي حرير و سرتكان دادن هاي مطمئن از خودِ مردها در ميان جملاتي بي اساس حول سياست و حكومت و سود سرمايه گذاري و در هياهوي جيغ و دادِ چند كودك شيطان و بازيگوش، نشسته اي. با آن صداي خوشنوا و آن برق خيره كننده ي چشمان. با آن دستهاي غارتگر كه پينه هايي از كار سخت دوران نوجواني ات بر كفشان نقش بسته است. نشسته اي. آرام. سرشار.

مي داني ... وسوسه دانستن اين در من پرپر مي زند كه در ميان هياهوي اين هميشه، گذر يك ياد گريزپا آيا هرگز گيسوي انديشه ات را پريشان كرده است؟

No comments: