Saturday, September 7, 2002

راستش سررشته ی کار در اين نظر خواهی از دست من در رفته است و من پاسخگويی را وا می گذارم به خودت مگر در قسمتی که کسی راجع به نوشته ی من حرفی دارد. .

حسين گفته است:

لنگى صمد لنگى يك خيزش اجتماعى است، لنگى جنبش چپ است. همانطور كه خودكشى هدايت مثل خودكشى ملت ايران است در انقلاب بهمن.... بحث بر سر ادبيت آثار بهرنگى نيست. بحث بر سر عملكرد جنبش چپ است.

اينجا ضعف جنبش چپ با چه ميزان و مقياسی سنجيده شده است ؟ بيا در اين خصوص دقيقتر شويم. اکنون حکومت مفهوم ديگری دارد در کشورهای توسعه يافته ی اروپايی و مفهوم جنبش های چپ و راست هم تغيير کرده است. در دمکراتيک ترين کشورهای دنیا (در جهان پيشرفته ی سرمايـــه داری البته ) حکومت ها از جناح های چپ، راست محافظه کار و ميانه روها (در اروپا می شود گفت سوسيال دمکراتها) تشکيل شده اند و تمامی عملکرد اقتصادی و سياسی دولتها را کشمکش قانونمندانه ی اين نيروها در مجلس ها تعيين می کنند.

اگر حوصله کنيم و سری بزنيم به نتايج رای گيری می بينيم که کمونيست ها در اين کشورها در اقليت نيرومند را تشکيل می دهند. اقليتی که با يک بازی هوشمندانه جای خود را در بين جناح ميانه رو و راست به طوری اشغال می کند که بتواند بر جهت گيری دولت اثر گذارد. با در نظر گرفتن اينکه تعداد نمایندگان و ساختمان دولت بر اساس رای مردم است به راحتی می بينيم که طرفداران راست محافظه کار در همه جای دنيا درصد قابل توجهی را شامل می شوند و نمی شود با يک نظر افراطی حق و حقوقشان را سلب کرد و از حکومت کنارشان گذاشت.

از نظر من آنچه افت جنبش چپ در ايران است، تعريفی است که از حکومت ايده ال می کند. اين جنبش نماينده ی درصدی از مردم ايران (طبعاً تحصيلکردگان و روشنفکران) است ولی سالهای سال است که چيزی را شعار حود قرار داده است که تحقق آن نه ممکن است و نه اصولاً صحيح به نظر می رسد. در جامعه ای که بعد از اين همه کشمکش، ناطق نوری 10 ميليون رای می آورد، در جامعه ای با اين آرايش فرهنگی – سياسی آيا می شود جز به يک دولت دمکراتيک اميد بست؟ ( که شک نکنيم که بخش اعظم بدنه اش را نيروهای مذهبی ميانه رو تشکيل خواهد داد)... حالا اينکه اين حکومت بايد با اصلاحات سر کار بيايد يا با انقلاب مد نظر من نيست....

افراد ديگرهم قطعاً دلايل مهم ديگری دارند برای اين موضوع. من به خاطر کوتاه کردن بحث می پرسم، اشتباهات و يا ضعف های جنبش چپ در ايران را تو به عنوان یک نويسنده ی ادبيات مهاجر مرتبط می دانی با فلسفه ی "اقدام قهرمانانه"؟ يا با " ادبيــات" چپ قديم که متاثر بود از بلشويسم؟ ... بايد بگويم که که اين يک کلی گويی خيلی خطرناک است که می تواند يک مانع بزرگ باشد بين خواننده ی جستجو گر جوان با نويسندگان ادبيات مهاجر که . ديگر اينکه در اين ميانه بزرگ کردن يک مفهوم ( که چندان هم شايد بزرگ نيست ) در ميان اين همه اصل که بايد به انها انديشيد، خودش می تواند يک جور باعث سردرگمی و حتی گمراهی شود...