اين شعر سهراب را خوانده اي؟من در تابش اين همه زيبايي و در ژرفاي اين همه احساس گم مي شوم ...
تا گل هيچ
مي رفتيم، و درختان چه بلند، و تماشا چه سياه!
راهي بود از ما تا گل هيچ.
مرگ در دامنه ها، ابري سر كوه ، مرغان لب زيست.
مي خوانديم: (( بي تو دري بودم به برون، و نگاهي به كران، و صدايي به كوير. ))
مي رفتيم، خاك از ما مي ترسيد، و زما ن بر سر ما مي باريد.
خنديديم: ورطه پريد از خواب، و نهان ها آوايي افشاندند.
ما خاموش، و بيابان نگران، و افق يك رشته نگاه.
بنشستيم، تو چشمت پر دور، من دستم پر تنهايي، و زمين پر خواب.
خوابيديم. مي گويند: دستي در خواب گل مي چيد.
No comments:
Post a Comment