من با اين جنگ مخالفم. در تظاهرات ضد جنگ شركت كرده ام و باز هم خواهم كرد. از شطرنجي كه امريكا در خاور ميانه بازي مي كند و نيروهاي مخالف را به جان هم مي اندازد و بعد هم از صحنه برشان مي دارد بيزارم. اين دار و دسته ي بوش و ديك چني؛ كه همه شان سهامدار كمپاني هاي نفت و اسلحه اند؛ را مطلقا دوست ندارم. اما بر خلاف گفته هاي غير دوستانه و گاهي توهين آميز برخي از كساني كه در نظر خواهي اين صفحه مي ايند و مي نويسند:” صدام جانت“ يا ”دچار عقده ي حقارت“ يا ... به نوشته هاي متفكريني كه اين جنگ را تاييد مي كنند بيشتر مي پردازم تا انان كه آن را رد مي كنند. هر گزينه اي يك سري مزايا دارد و يكسري معايب و اين جنگ هم از اين قاعده مستثنا نيست. آنچه كه مهم است براي من، قيمتي است كه براي اين همه مي پردازيم. بد نيست به عقايد هر دو طرف گوش كرد و مزايا و معايب اين جنگ را كه ديگر آغاز شده است شناسايي كرد. البته اگز قصدمان واقعا دست پيدا كردن به حقيقت باشد ... وگرنه ...
ديروز در نظر خواهي صفحه ام لينك دادم به يك نوشته ي دو قسمتي از اوريانا فالاچي ( بخش اول - بخش دوم) كه در ايران امروز چاپ شده بود؛ در طرفداري از دمكراسي غربي:
من از جنگ بيزارم. هر كتابی كه نوشتهام انباشته است از اين احساس تنفر و من حتی تحمل ديدن اسلحه را هم ندارم. و با اين حال من اين اصل يا بلكه بهتر است بگويم اين شعار را نمیتوان بپذيرم كه هر جنگی غير عادلانه و غير مجاز است. جنگ عليه هيتلر و موسولينی و هيروهيتو عادلانه بود و مجاز. جنگ ريزورگيمنتو كه در آن اجداد من بر عليه مهاجمان به ايتاليا به نبرد برخاستند حق طلبانه بود و مشروع و همچنين نبرد استقلال طلبانه آمريكايیها بر عليه انگلستان.
. انسانها بايد آزادی را توسط خودشان مستقر سازند. مردم سالاری بايد متكی به خواست خودشان باشد و در هر دو مورد يك كشور بايد بداند كه آنها شامل چه چيزهايی هستند. در اروپا جنگ جهانی دوم جنگی برای آزادی بود نه فقط به اين دليل ساده كه با خود تجربههای تازهای به ارمغان آورد، يعنی آن تجربههايی كه به آزادی و مردم سالاری معروف شدهاند بلكه به اين خاطر كه آنها دو باره برقرار شدند زيرا مردم اروپا نسبت به آنها شناخت كافی داشتند. ژاپنیها چنين شناختی نداشتند و اين يك واقعيت است كه آن دو گنجينه را بايد به نوعی در حكم يك عطيه دانست، بازپرداختی برای وقايع اسف انگيز هيروشيما و ناكازاكي. ليكن ژاپن مدتهاست كه فرآيند تجدد را آغاز كرده است و به جهان اسلامی تعلق ندارد ... امروز نيز بايد بگويم كه آزادی و مردم سالاری يكسره با بافت عقيدتی اسلام بيگانه است و همينطور با استبداد و دولت ديني. بدين ترتيب مردم چنين جوامعی دست رد بر سينهی آزادی و مردم سالاری میزنند و حتی میخواهند كه آزادی و مردم سالاری غربی را از صفحهی گيتی حذف كنند.
بدون هر گونه ترديدی من بايد در آلاموی جديد به آقای بوش و بلر بپيوندم. با اشتياق زياد بايد همراه آنها به نبرد برخيزم و بميرم. و اين تنها چيزی است كه من ابداً در آن ترديدی به خود راه نمیدهم.