Tuesday, April 15, 2003


...


هزار چيز به نظرم رسيد كه زير اين عكس بگذارم ... يا بنويسم .... فكر كردم چيزي بنويسم در باب سنگسار... در باره ي حدود شرعي و سفاكي حاكمان شرع ... در مورد ظلمي كه به زن مي رود ... به نظرم آمد كه بنويسم: كه عشق اسان نمود اول ولي افتاد مشكلها ... و حتي رفتم يك ترانه ي شهرام ناظري را ( الا يا ايها الساقي ادر كأساً وناولها ... كه عشق اسان ...) براي اين عكس انتخاب كردم تا علي رغم دردي كه عكس در جان ادم درمياندازد به ياد بياورم كه هيچ چيز از شكوه مرگ، آنهم چنين مرگي - مرگ بر سر دلدادگي - نمي كاهد ... اما نشد ... گمان نمي كنم كلامي بتواند آنچه را كه در اين عكس مي رود؛ بر ان كه سنگسار مي شود و آنكه سنگسار مي كند - قربانيان جهلي به نام شرع - بيان كند ... اما يك چيز بيش از همه چيز دلم را آزرده است در اين تصوير ... و آنهم تنهايي است ... همين. تنهايي.

2 comments:

Anonymous said...

آها ، مرگ بر سر دلدادگی!!!!!؟؟

Leilaye Leili said...

مرگ بر اثر حماقت اجتماعی؟