Friday, June 27, 2003



نگاهي كهنه گرايانه ( در تقابل با تجدد طلبي) به مدرنيزاسيون ”ايسم ها“ در قرن بيست و يكم!!!

فمينيسم دختر امروز ايراني كه قربانش بروم همه دارند اينطرف و انطرف راجع بهش بحث مي كنند و مي نويسند و بالا و پايينش مي كنند، طبعاً مشخصات ويژه اي دارد كه من نه سوادش را دارم و نه قصدش را كه راجع به آن بنويسم. اين روزها بسياري از متفكرين مذهبي متمركز شده اند روي آشتي دادن احكام اسلام با حقوق زن در جامعه و من شخصا فكر مي كنم كه كارشان خيلي مهم است و شايد ( شايد بابا .. نزنيد!!) بتوانند گره ي كور احكام فقهي هزار و چهارصد ساله را باز كنند. اما جدا از همه ي بحثهايي كه خوانده ام، فكر مي كنم كه اين پديده ي هيجان انگيز يك مشخصه ي اساسي غير قايل چشم پوشي دارد كه من كمتر مي بينم كسي به آن اشاره كند.نمي دانم مي ترسند ( والله من هم به قدر اقايون از خشم اژدها يا همان نسوان در هراسم! ) يا فرموش كرده اند. مي دانيد ... در زمانه ي جواني ما، فمينيست ها معمولاً از تيپ ادمهاي خشمگين انقلابي بودند و آشتي ناپذير و سر و كله زدن با آنها ( كه من هم به خطا و به پيروي از سيمون دوبوار و اوريانا فالاچي خودم را از آنها مي دانستم!) كار هر كس و ناكسي نبود.

راستش رفقاي پسر ما هميشه از اين عقايد ما ناله مي كردند و اگر كلاهشان طرف ما مي افتاد ترجيح مي دادند قيدش را بزنند تا از دم پر ما رد شوند! ننه باباهايمان هم هر چي تو گوشمان مي خواندند كه : بابا هر چيزي جاي خودش را دارد و اشارات مذهبي مي كردند به عادات زن در مطبخ و اتاق كار و اتاق خواب و محل تحصيل و تفاوتشان؛ كه زن بايد در بيرون خانه شير درنده باشد و براي فرزندانش الهه ي مقدس نرمش و آرامش و براي شوهرش در اتاق خواب، رقاصه ي هندي ... به گوش ما نرفت كه نرفت. ما تصميم گرفتيم كه همه جا يك چيز باشيم. انسان! زن هم نه! يك كلام: آدم! بماند كه بعضي هايمان آنقدر جدي اش گرفتيم كه اصلا حاضر نشديم به روش ايراني ” شوهر“ كنيم و زندگي خودمان را به كسي پيوند بزنيم و اگر هم زديم، چند سالي بعد زديم زيرش و افتاديم دنبال پيدا كردن ”من“ِ خودمان در اين جهان لايتناهي!



سخن كوتاه كه در اين دوره و زمانه ... كه روشنفكران امروزي به زن فمينيست غرب مي گويند ” پرو فمينيست“، من اجازه مي خواهم كه به فمينيسم دختر امروزي ايراني بگويم ”فمينيسم عشوه گر“! ... ” فمينيسم طنٌاز“! عجيب هم نيست شايد. چرا كه الان ديگر نسل جوان و پرشور ما را ان شعارهاي انقلابي- چريكي چه گوارا و فلسفه هاي پيچيده ي اگزيستانسياليستي-اومانيستي نيست كه به هياهو مي اندازد. از دكتر شريعتي كه جايي هميشگي در قلب بخش بخصوصي از جوانان ايراني باز كرده است اگر بگذريم، جوان امروزه حق طبيعي اش را، كار و مسكن و آزادي هاي طبيعي انساني را؛ طلب مي كند و خودش را با بحث هاي پايان ناپذير راجع به زيربناي اقتصادي و پرولتارياي نوين و فلسفه ي وجودي تيتو و گاندي و جزني خسته نمي كند. دختر ما هم كه همه ي حقوق اوليه اش را در ان سيستم چپ اندر قيچي قرون وسطايي لگد مال شده مي بيند، بدون اينكه هيچ مكتبي نگاه كند، مخلص كلام حق طبيعي اش را در باب عشق و ازدواج و طلاق و ايين فرزند داري طلب مي كند و ... ياعلي. بماند كه در سراسر دنيا گمانم اعتقاد به مصوبه ي فلانِ كنوانسيون ژنو ديگر اساساً فمينيستي محسوب نمي شود و مضمون آن (در كنار رعايت حقوق جنگلها و حيوانات و درياها) جزو اصول پايه ي انساني است و فمينيستهاي تند و تيزشان با چيزهاي ديگري در كلنجارند و هر از چند گاهي با مطالباتشان خيلي از روشنفكران مترقٌي غربي را هم وامي دارند به اعجاب!

اما من از نوشته هاي دختران امروزي، كه البته از روي همين شبكه چشمم به آنها مي خورد، دستم آمده است كه در ميان شعارهايي با مضمون فمينيست هاي سراسر دنيا متحد شويد، همزمان با اينكه با حركت غمزه ناك دستشان مرد ايراني را ( كه ماشالله چه تحفه اي هم هست: قند عسل، شهد و شكر، آقا بالا سر ...) سرجايش مي نشانند و انگشت اشاره را برايش به تهديد تكان مي دهند، با اشاره ي مكش مرگ ماي سر پنجه ي پاي مبارك ( كه تازگي ها بالاخره گويا مقبول افتاده است كه مي شود بلندشان كرد و لاكشان زد و روشنفكر و انقلابي هم بود ... الحمدالله تعالي) پيشش مي كشند و مكالماتي دارند كه شنيدنشان مرا سخت به ياد فيلم هاي هاليود مي اندازد ... آنهم نه با كاراكتر هاي امروزي، مثل قهرمان زن فيلم ماتريكس كه با يك لگد ده تا مرد را مي نشاند سر جايش ... كه زمانه ي اينگريد برگمان و اودري هيپورن و سوزان هيوارد با آن طنازي دلفريب مرد خر كن!!! (شرمنده ي همه ي آقايونا!) ... انگار ”خشم انقلابي فمينيستي كهنه“ جايش را داده است به ”جنبش طناز حق طلبانه“. با خودم فكر مي كنم صد سال كشيد تا ما فهميديم كه خشم انقلابي چه بلايي سرمان آورد و به ناكجا كشاندمان و رو آورديم به جنبش هاي اصلاح طلبانه يي كه عشق و دوستي را ترويج مي كنند ... شايد بد نباشد ... چهره ي نوين اين تازه دختران آتشپاره ي وطني، هر چند كه متعارفاً چندان هم فمينيستي نيست؛ اما در سرجاي خود نشاندن مردان كم هم به درد نخورده است ... ما كه خلاصه خيلي مخلصيم!