Thursday, September 11, 2003

- ليلا جادو چيه؟
- جادو اون حس كشداري ست كه يه زماني تو دلم احساس مي كردم ... زمان دوري، وقتي كه عاشق شدم. اوني كه هنوز وقتي به يادت مي آيد دلت را انگار مثل يك تار مي گيرند و تا انتها مي كشند ... مي فهمي؟
- ...
- من اين هفته، همين دو شب پيش سايه اي رو ديدم كه همون تابي رو داشت كه او؛ سالها پيش وقتي كه تازه با هم روبرو شده بوديم ... و تارها باز كشيده شدند. به درد و به خاطره.
- ...
- فقط بايد پشت كرد و رفت
- هي ي ي ي ... جادو ... جادو ... جادو
- جادو همين جاست. وقتي چشمانت را مي بندي و آرام مي نشيني. جادو ... و درد
- .
- .
- اما به نقطه اگر مي شد كه باور داشت ...
- فعلا كه پاراگراف جديدي نيست ... پس از نقطه آويزان مي شويم و تاب مي خوريم
- و باد به صورتهايمان مي كوبد ليلا
- و باد اشكهايمان را در گوشهامان مي ريزد
- ....
- ....