Monday, September 15, 2003

بعد از اينهمه انتظار ميايي و من باز هم غافلگير مي شوم.در پشت ديوارهاي اين سكوت ممتد و گسترده به گوش نشسته ام و تو صدايم مي كني ... من باز دچار ترديد مي شوم. سراسر سالهاي سرد خاموشي و تلخكامي، من به انتظارت نشسته ام ... گمان مي كردم كه به انتظار طرح وصف ناپذير حضور تو .... و نه به انتظارِ رسيدن اين لحظه ي مايوس كه پشت پنجره پاپا مي كند. ترديدي نيست در اين زمانِ از تِك تِك باز ايستاده و در اين سكوت شكست ناپذير كه شايد حقيقت من است. پنجره را باز مي كنم ... رسيده ام؟

No comments: