
مونترال شهري دوست داشتني است. البته از سرمايش كه بگذريم. آخر لعنتي هميشه حدود 8 درجه از تورنتو سردتر است. بادهاي تند و تيز تورنتو را ندارد اما سوز سردش كم طاقت فرسا نيست.
تفاوت مونترال و تورنتو فقط در آب و هوايشان نيست. اين شهر مركز ايالت جدايي طلب كِبِك Quebec است و يه همين دليل مردمش روحيه ي تند و تيزي دارند و به شكل فعالتري به مسائل استاني Provincial و حكومت مركزي federative توجه دارند. مونترال فرانسه زبان است و در ان حدود صد و پنجاه هزار نفر مسلمان عرب زندگي مي كنند. دانشگاه مونترال و مك گيل و كنكورديا هم جاهاي ديدني هستند. من و دوستانم براي كمك به برگزاري فستيوال سينمايي دياسپورا رفته بوديم كه محل برگزاري اش دانشگاه كنكورديا بود و من همانجا عاشق محيط دانشگاهي شدم. در روز شنبه، كه شهر رسما تعطيل است و تازه به علت اعتصاب خطوط حمل و نقل عمومي رفت و امد به مركز شهر Down Town ممكن نبود، اين دانشگاه از شلوغترين روزهاي علم و صنعت زنده تر به نظر مي رسيد. بماند كه همزمان با كار ما، كنفرانسي در رابطه با زنان مسلمان برپا بود و جايي فيلمهاي تست دمكراسي و مهر مادري را نمايش مي دادند.
چيزي كه براي من اين شهر را از تورنتو دوست داشتني تر مي كند اما، ادمهايش است. در اين شهر Fashion آمريكايي كه تورنتو را بلعيده است به چشم نمي آيد: فعلاً موها بلند و شلوارها فاق كوتاه . خوشم مي ايد كه زن هاي شيك پوش شهر هيچ شباهتي به مادلهاي امريكايي كه توي تلويزيون مواد آرايشي تبليغ مي كنند ندارند و بيشتر من را ياد فيلم هاي قديمي اروپايي مي اندازند. دخترها و پسرها هم با آن چشمهاي وحشي و موهاي بور و قيافه هاي ناآرامشان كلي دوست داشتني اند ... برخلاف اين قيافه هاي يكنواخت و آلامدي كه در مركز تونتو مي بيني ... كه يكنواختي اش را دختر و پسرهاي Oriental با ان تلاششان براي رسيدن به استانداردهاي هاليودي دامن مي زنند.

دوست امريكايي مان كه خودش نمي رقصد از من كه خوابالود سرم را روي پاي دوستي گذاشته ام و روي مخده هاي سرخرنگ دراز كشيده ام مي پرسد كه چرا نمي رقصم و با شنيدن جواب من درخواست مي كند كه يك گيلاس شراب قرمز برايم بياورند. من از مزه ي الكل بيزارم. پس براي غلبه بر نفرتم از طعم الكل گيلاس را برمي دارم و يكباره سر مي كشم و مي نشينم به انتظار ”حس“. بعد از چند لحظه مي پرسد: خوب! آنقدر مست شدي كه بروي روي ميز برايمان برقصي؟! مي خندم: آنقدر هوشيارم كه فكر مي كنم به رسيدن. همين. رسيدن.
No comments:
Post a Comment