Wednesday, February 18, 2004

با اينكه يكي دو روزه كه درگير مشكلات مربوط به كار و جابه جايي و ... هستم و وقت ندارم ديگر بهت گير بدهم، اما هر كاري كردم نتوانستم اين دو تا عكس رو كه مامان نيلو گذاشته بود، كش نروم و اينجا نياورم ... مي داني ايندو تا را كه ديديم ياد تربيت مذهبي ات افتادم و اعتقاد عميقت به اين گونه خزعبلات ... بخصوص وقتي كه يادت مي رود كه چه چيزهايي باب روز و محيط نيست و براي لحظه اي از ته دل حرف مي زني . كه اينرزها البته خيلي كم اتفاق مي افتد. اما بچه جان! مرگ خودم براي آدمي كه با اين باورها بار بياد و بهشان ايمان بياورد و زن را و زندگي را از دريچه شان بنگرد، تو خيلي هم بيراهه نرفتي من هم راهي جز بيراهه اي كه رفتم كه نداشتم ... پس بي حسابيم. باشه؟ ... الان كه ايندوتا را ديدم، فكركردم كه من خيلي در برآوردت زياده روي كردم ...نه؟

     

No comments: