Monday, February 23, 2004

جالب است. به دلايل زيادی که الان نمی توانم بنويسم چون بايد بروم دراز بکشم!! ... امروز چندتايي از بچه ها زنگ زدند ... MHA و مامان نيلو و ادريس و علی و قاصدک و مريمين ... آخر با علی رفتيم دکتر ... راستش دوبار دکتر. اولی يک Walk-In clininc که دکتر چينی خنگولش حاضر نشد هيچ نظری بدهد و گفت که بايد بروم پيش دکتر خانوادگی ام ... که اين مسئله مهمی است و ... رفتيم دکتر خانوادگی ام و نشستيم در اتاق انتظار به خواندن مجله های رنگارنگ که توشان پر بود از عکس های دخترکان خوشگل و رنگارنگ ... بالاخره يک چيزهايي برای خواندن پيدا کرديم. راجع به دختر بازيگر فيلم Barbarian Invasion و نقد فيلم اسامه و جريان افتضاح مالی دولت ليبرال کانادا خوانديم تا نوبتمان شد. دکتر معاينه ی فيزيکی کرد و گفت که به استخوانها آسيبی نرسيده و اين فقط يک کوفتگی شديد است و با استراحت خوب می شود ...

می بينی جدا بزرگ شده ام ... قديمترها محال بود بروم دکتر! ... بر طبق سابقه هم استخوانهای من به اين راحتی نمی شکنند. اگر قرار بود برای اين شرارتها چيزی ام بشود، قاعدتا نمی توانستم پنج سالگی را رد کنم!!! اما خوب ... بالاخره هر کسی در يک جايي شکننده است ... و اين يک جا رفيق، در من مدتهاست که شکسته است ...!