Tuesday, February 24, 2004

از رنجي كه مي بريم

نمي دانم چرا فقط من اينطوري فكر مي كنم. شايد براي اينكه اصولا من ادم بدبين تيره انديشي هستم. يك ادم پوچگراي هميشه ناراضي ... هميشه عاصي. اما ببين... در مورد انتخابات مجلس، همه دارند سخنسرايي مي كنند راجع به يك فاجعه ي غير دمكراتيك كه در ان نيمي از انها كه حق راي داشته اند، راي نداده اند. من اما انتخاباتي مي بينم كه با انكه در ان بدترين سياست نظارت استصوابي به صورت علني و وقيحانه و حتي زورمدارانه اعمال شده است و همه ي گروه هاي چپ و چپ تر و نيمه چپ و اصلاح طلب و اصلاح گرا و اصول طلب و ازاديخواه و سلطنت طلب و مشروطه خواه و ملي و مذهبي و ملي- مذهبي انرا تحريم كرده اند و باز هم نيمي از ملت در ان شركت كرده اند و راي داده اند.

در دوم خرداد هم همه سرمست پيروزي بيست ميليوني خاتمي بودند و من نديدم كسي چندان توجهي بكند به ده ميليون راي ناطق نوري. يعني به اين نكته كه در حضور خاتمي كه روحاني بود و سيد بود و منتسب به بيت امام بود و همه اين نكات كه مي توانست معادله را به سود او بگرداند، بيش از يك چهارم ملت راي دادند به يكي از منفورترين و بي خاصيت ترين چهره هاي جناح راست سنتي. من از زبان سياسي گروه هاي تند رو هميشه كناره جويي مي كنم، زباني كه در ان طرفداران نظام كنوني ايران مزدور خوانده مي شوند يا ناآگاه (زباني مشابه زبان تئوريسين هاي ديني مثل مصباح يزدي كه انسانها را به دو دسته ي گوسفند و شبان تقسيم مي كند) اما اگر مي خواستم به ان زبان سخن بگويم مي بايد مي پرسيدم: چند درصد ده ميليوني كه آنزمان به ناطق نوري راي دادند و اين بيست ميليوني كه اينزمان در اين انتخابات تحريم شده راي داده اند، مزدورند ؟ چند درصد ناآگاه؟

بگذريم. در خبرها مي خوانيم كه امريكا و اتحاديه اروپا و بريتانيا اعلام نارضايتي كرده اند از نحوه ي غير دمكراتيك برگزاري انتخابات در ايران. به شلوغي هاي گاهي گداري اين شهرستان و آن شهر. به تشديد خفقان و سانسور. با خودم فكر مي كنم به اين همه ابهام. به همزباني و رجز خواني متقابل چپ ترينها و راست ترين ها كه به تنها چيزي كه نمي انديشند زخمهاي تن كشوري است كه بيست و پنج سال در آتش ارتجاع سياسي – مذهبي سوخته است . من جوابي براي اين ابهام ندارم و در آنچه كه مي خوانم از چپ و راست جز داد و قال نمي بينم. مسخره است نه؟ برآورد طول عمر دولتهاي غير دمكراتيك سرخ و سياه كه به تناوب در كشورهاي رنج كشيده ي مثلاً ”جهان در حال توسعه“ مي ايند و مي روند و هزينه شان را ما با جان و با خون دل مردم مي پردازيم.

No comments: