Saturday, April 3, 2004

يادداشت هاي جا مانده

  • من سالهاست كه در بين گوشه ها ي اين سه ضلعي سرگردانم ...از گوشه ي مشكلات فزاينده ي خانواده اي كه پشت سر گذاشتمش، تا گوشه اي كه در آن تو براي هميشه تنهايم گذاشتي، تا كنج تفاوت و درد كه سال به سال ميان من و دنيا دهن گشود .... همين است .... گاهي فكر مي كنم به اين همه سال راه آمدن ... و فكر مي كنم به رسيدن به آن گوشه ي چهارم .... گوشه اي كه نه مي دانم كجاست ... و نه مي دانم در چيست.

  • باور نكردني است برايم اما من هنوز گاهي اوقات مي توانم از ياد ببرم كه .........
    گاهي فقط. حالا باز به ياد آورده ام.

  • غير ممكن را دوست دارم ... اما ديگر مي دانم كه غير ممكن است ... بزرگ شده ام نه؟
  • No comments: