يادداشت هاي جا مانده
من سالهاست كه در بين گوشه ها ي اين سه ضلعي سرگردانم ...از گوشه ي مشكلات فزاينده ي خانواده اي كه پشت سر گذاشتمش، تا گوشه اي كه در آن تو براي هميشه تنهايم گذاشتي، تا كنج تفاوت و درد كه سال به سال ميان من و دنيا دهن گشود .... همين است .... گاهي فكر مي كنم به اين همه سال راه آمدن ... و فكر مي كنم به رسيدن به آن گوشه ي چهارم .... گوشه اي كه نه مي دانم كجاست ... و نه مي دانم در چيست.
باور نكردني است برايم اما من هنوز گاهي اوقات مي توانم از ياد ببرم كه .........
گاهي فقط. حالا باز به ياد آورده ام.
غير ممكن را دوست دارم ... اما ديگر مي دانم كه غير ممكن است ... بزرگ شده ام نه؟
No comments:
Post a Comment