يادداشت اول: بين يک سوئيت رومانتيک خوشگل يا پنجره هايي که به رودخانه ي ماسکوکا باز مي شوند و در نزديکي درياچه ي Maple قرار دارد و از آن با يک ساعت رانندگي مي شود رسيد به پارک جنگلي، با يک چادر زمستاني درب و داغونِ بي قواره ي هشت ضلعي به قطر ۴ متر (Yurt) که هيچ چيز ندارد به جز الکتريسيته و بايد در هوي سرد بيرونش نشست و آشپزي کرد و تا دوش و دستشويي عمومي بايد در برف و گل و شل راهپيمايي کرد ... اما لب Mew lake است -يعني وسط خود آلگان کويين پارک زمستان زده- دومي را انتخاب مي کند.
انتخاب نمي کند، مي گذارد به انتخاب من ... اما من مي توانم بفهمم چه مي خواهد.مي گويد: «اولي خيلي معمولي است اما دومي همان Winter Adventure است که ما در پي اش هستيم.» مي گويم: «از سوئيت تا پارک جنگلي همه اش يک ساعت فاصله است ها!» ... و ادامه مي دهم: «روز مي رويم پدر خودمان را در طبيعت و سرما در مي اوريم اما شب لااقل گرم است و راحت.»... ارام است: «هر جور ميل توست.»
«هاه! ميل من! ميل من که معلوم است.» زنگ مي زنم و Yurt را رزرو مي کنم. مي گويم: «طبيعت هست که باشد، گيتارت را مي بريم!» و با خودم فکر مي کنم: «عجب! تا حالا کجا بودي وروجک؟!»
يادداشت دوم: عادت بدي دارم در مرور کردن فاصله ها. در راه فکر مي کنم به تفاوت ... شانه مي اندازم: «رهايش کن ... مثل بقيه ي چيزها.» تنهايي را بايد فهميد ... آنوقت براي پذيرفتنش اينقدر دليل لازم نيست.
يادداشت سوم:: همين الان فهميدم که Yurt را درست در زمان سال نو - در عيد سال ۱۳۸۴ هجري شمسي رزرو کرده ام ... «عجب! سالي که نکوست ... » ... بايد نکو نگهش داشت.
No comments:
Post a Comment