دوباره می گذارمش ... حالا به جای ستاره ي قرمز خواب ستاره ی سياه می بينيم (فاتحه ی ستاره ی قرمز که خوانده بود !) ... می دانم که کسی آمده است و ما همه حالا سهم مان را خواهیم گرفت. من حالا ديگر پلک چشمم نمی پرد.
كسي مي آيد
كسي مي آيد
كسي مي آيد
كسي كه مثل هيچ كس نيست
من خواب ديده ام كه كسي مي آيد
من خواب آن ستاره ي قرمز را
وقتي كه خواب نبودم ديده ام
من خواب ديده ام
ديده ام
ديده ام
ديده ام
كسي مي آيد
كسي مي آيد
كسي ديگر
كسي بهتر
كسي كه مثل هيچ كس نيست
چرا من اين همه كوچك هستم
كه در خيابانها گم ميشوم
چرا پدر كه اين همه كوچك نيست
و در خيابانها هم گم نمي شود
كاري نمي كند
كاري نمي كند
كاري نمي كند كه آن كسي كه بخواب من آمده ست روز آمدنش را جلو بياندازد
و مردم محله كشتارگاه
كه خاك باغچه هاشان هم خونيست
و آب حوض هاشان هم خونيست
و تخت كفش هاشان هم خونيست
كاري نمي كنند
كاري نمي كنند
كاري نمي كنند كه آن كسي كه بخواب من آمده ست روز آمدنش را جلو بياندازد
كسي مي آيد
كسي مي آيد
كسي كه در دلش با ماست
در نفسش با ماست
در صدايش با ماست
كسي كه آمدنش را نمي شود
گرفت
و دستبند زد و به زندان انداخت
كسي مي آيد
كسي مي آيد
كسي مي آيد
كسي مي آيد
و سفره را مي اندازد
و نان را قسمت ميكند
و پپسي را قسمت ميكند
و باغ ملي را قسمت ميكند
و شربت سياه سرفه را قسمت ميكند
و روز اسم نويسي را قسمت ميكند
و نمره مريضخانه را قسمت ميكند
و چكمه هاي لاستيكي را قسمت ميكند
و سينماي فردين را قسمت ميكند
درخت هاي دختر سيد جواد را قسمت ميكند
و هر چه را كه باد كرده باشد قسمت ميكند
و سهم ما را هم مي دهد
من خواب ديده ام
ديده ام
ديده ام
ديده ام...
كسي مي آيد
كسي مي آيد
كسي كه مثل هيچ كس نيست
شعر از فروغ فرخزاد
No comments:
Post a Comment