Tuesday, December 13, 2005

آي ي ي ي ماهني ي!


يادت هست ؟
شعر می خواندم و از کوچه می گذشتم ؟
يادت هست ؟

باران می باريد و
دست هايت را خشک می کردی
برای به دست دادنم ؟
يادت هست ؟

پولک ماه ، ابرهای بی چاره و تنها؟
آن ورد هميشه ، قصه ی هزار بار و تازه ی
بودن و عشق و ما ، يادت هست ؟

کتاب شعر و ليوان نيم خالی و
خواب دم صبح ،
حسرت آغوش يادت هست؟

نور بی رنگ اتاق،
نجوای شبانه ی پرده و باد ،
آن شب و تمام آن شب ها ؟
يادت هست ؟

های تو! چشم هايت ستاره و
هر شب ات يلدا ،
من تو را دوست می داشتم .
من را ... يادت هست ؟

No comments: