Friday, December 16, 2005

صبحي که از دنده چپ پا ميشوم ... يا ... از حرصي که مي خوريم

ار آنجايي که اين آقاي رئيس جمهور جديد عزيزمان را -انتخابي تحريم کنندگان حجتيه اي انتخابات که مي خواستند مملکت را درست و حسابي به نابودي بکشند تا مثلا بعدش نجاتش دهند- و دور و بري هايش را از فاصله ي نزديکتري مي شناسم ...کانسيدرينگ دت آي ام فرام د وري سيم يونورسيتي اند د وري سيم ميجر ات د سيم تايم اند آي هو سين هيز اند هيز گروپ آو فرند'ز اکشنز ترو دوز ييرز* (البته اين آقا از آن دسته آدمهاست که ساليان سال در دانشگاه در پوزيشن هاي مختلف جا خوش کرده بودند ... دانشگاه در زمان ما سکوي پرتاب خوبي بود براي آنها که خواب فرمانداري و استانداري و فرمانروايي در سر داشتند) دلم نيامد ننويسم که اين بابا اينقدرها هم که از حرف زدنش برمي آيد احمق و ساده لوح نيست ... مزور است و جاه طلب.

گمانم با اين زبان دارد دلبري از آن هايي مي کند که به او راي داده اند و براي آنهايي قميش مي آيد که تحريمش کردند. گمانم يکي برايش گفته است که در مملکت شير و خورشيد زبان حماقت خريدار بيشتري دارد تا زبان زور.

اينهم يکي از چهره هاي فابريک** فاندامنتاليستهاست: "خريت ساده لوحانه". اما جان من .. زمان ساده لوحي خط امامي*** در ايران سالها پيش به سر آمد (گمانم مرثيه شان را عبد الله نوري -که علي رغم همه چيز من دوستش دارم- در مجلس نمي دانم چندم خواند آنجا که از ظلمي که بر آيت الله منتظري رفته بود حرف زد) چه برسد به خرمقدسي به ظاهر ساده لوحانه ي روحانيت مبارزي که از ابتدايش هم نشانه اي از صداقت و ايمان نداشت. زمانه ي ميوه چينان بعد از انقلاب به سر آمده ... نوبت، نوبت مردارخوارهاست.

پانويس

* Considering that I am from the very same university and the very same major at the same time and I have seen his and his groups of friends' actions through those years


** قاصدک جان توي کله ي من نزن ايندفعه. جاي فابريک بايد چه کلمه ي فارسي اي مي نوشتم اينجا؟ ... م م م م ... مسلم؟ هميشگي؟ بدوي؟ اصولي؟ اوليه؟

*** من وقتي از دنده ي راست پا مي شوم مخلص برخي ي ي ي از خط امامي هاي سابق هستم ... اما وقتي از دنده ي چپ پا مي شوم هيچ چيز حاليم نيست

******** زن در آينه مي گويد که آدم وقتي دستش از همه چيز کوتاه است مي افتد به فحاشي. بهش دهن کجي مي کنم: نوبت تو هم مي رسد.

No comments: