” چه كسي باور كرد
جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاكستر كرد ؟ “
گمانم بعد از سوختن جنگلها از خاک سوخته ي حاصلخيزي که به جا ي ماند درختان سوزني برگ هميشه سبز سر بر مي آورند. وقتي با قايق از ميان پارکهاي جنگلي اونتاريو پارو مي زنم گاهي مي بينم که در يک نقطه يا يک جزيره تنوع درختان خيلي محدود تر است و سطحش را درختهاي سوزني برگ پوشانده اند. فکر مي کنم: «آتشِ کدام عشق؟»
تغيير کرده ام. در آن پايين ها، آن تهِ ته همه چيز همان است که بود ... شايد، اما من در سطح چيزهايي عجيب مي بينم. آرامش بيشتر ... نوعي آسودگي که ديگر حتي غمگين هم نيست. نوعي رهايي. نوعي آرامش مانا.سبز.
بعد از سوختن در تبهاي همه ي عالم
****
شعر از منظومه ي آبي-خاکستري-سياهِ حميد مصدق
No comments:
Post a Comment