Wednesday, August 2, 2006

ترجمه: مقابله با حماس و حزب الله - قسمت اول
نوام چامسکی
۲۹ ژوئیه ۲۰۰۶

Source: zmag.com

سؤال: واکنش ایالات متحده و اسرائیل در خصوص پیروزی حماس در انتخابات و همچنین یحران متعاقب آن در لبنان و غزه را چطور ارزیابی می کنید؟

نوام چامسکی: واکنش ایالات متحده یکبار دیگر این حقیقت را آشکار می سازد که امریکا از دمکراسی پشتیبانی می کند اگر و تنها اگر با اهداف اقتصادی و استراتژیکی اش همخوانی داشته باشد.

بی فایده نیست اگر برخی از رویدادهای مهم بعد از پیروزی حناس در انتخابات در ژانویه سال ۲۰۰۶ را بررسی کنیم.

در ۱۲ فوریه اعلامیه های بن لادن در نیویرک تایمز توسط Noah Feldman استاد حقوق در دانشگاه نیویورک مورد بررسی قرار گرفتند. او با تشریح نزول بن لادن تا سرحد بربریت این نکته را با این شرح به اوج خود رسانید که: «این گمراه ادعا می کند که از آنجا که امریکا از دمکراسی برخوردار است، تک تک شهروندان مسئول عملکرد دولتان هستند و بنابراین هدف دادن غیر نظامیان کاری موجه است.» اوج خباثت، بی تردید. دو روز بعد تایمز در سرمقاله ی خود به صورت تصادفی گزارش داد که ایالات متحده و اسرائیل در پایین ترین سطح این گمراهی به بن لادن پیوسته اند. فلسطینی ها سرورانشان را به اشتباهشان در رای دادن در یک انتخابات آزاد به خشم آوردند. حالا عموم مردم برای این جنایت باید تنبیه شوند. «مقصود»، آنچنانکه در اخبار مشاهده شد، «اینست که مقامات فلسطینی را از منابع مالی و همچنین ارتباطات بین المللی محروم کرد» تا به برگزاری یک انتخابات مجدد وادار شوند. امید می رود که فلسطینی ها تحت حکومت حماس آنقدر دچار نارضایتی شوند که از بازگشت یک جنبش «الفتح» تصفیه و اصلاح شده استقبال کنند. چهارچوب روش گوشمالی مردم به صورت اجمالی در حال آماده شدن است. مقاله همچنین گزارش می دهد که Condoleezza Rice برای اطمینان از اینکه تولیدکنندگان نفت راز شکنجه ی ملت فلسطین را برملا نخواند کرد با آنها ملاقات خواهد کرد. کوتاه سخن اینکه «مدعای خبیثانه ی بن لادن»؛ وقتی ایالات متحده آنرا پیش می برد، نه تنها نهایت نیات شیطانی محسوب نمی شود بلکه فداکاری خیرخواهانه برای «پیشرفت دمکراسی» خوانده می شود.

برای درک این مقالات دوگانه تفسیر ویژه ای لازم نیست. مشروحشان این حقیقت بود که «مدعای خبیثانه ی بن لادن» یک رویه ی عملکرد استاندارد است. مثالهای آشنا چیزهایی هستند مثل «سیستم اقتصادی را به زانو در آوردن» وقتی که مردم شیلی آنقدر گستاخ می شوند تا به سالوادور آلنده رأی دهند، -- «حمله ی نرم»؛ یا «حمله ی سخت» که پینوشه را بر روی کار آورد. تصویر بجای دیگر تحریم اقتصادی امریکا-انگلستان بر علیه عراق است که عامل کشتار صدها هزار نفر از مردم آن کشور شد و احتمالاً صدام حسین را از سرنوشت دیگر هیولاهای مشابهش) که معمولاً تا آخر کار توسط امریکا و انگلستان حمایت می شوند) نجات داد. این شاید کاملا منطبق بر دکترین بن لادن نباشد؛ اما در مقایسه خیلی خبیثانه تر است، نه تنها در مقایسه ی ابعاد آن، که همچنین برای اینکه مسئول شمردن مردم عراق برای اعمال صدام حسین در مخیله ی هیچ کسی نمی گنجید.

بهترین نمونه مجموعه ی عملکرد ۴۷ ساله ی واشنگتن میتنی بر ترور و خفقان اقتصادی بر علیه کوباست. بر اساس رکوردهای داخلی می توان فهمید که کندی و آیزنهاور باور داشتند که «مردم کوبا در خصوص عملکرد رژیم کشورشان مسئول هستند» ینابراین آنها بایست تنبیه شوند با این چشم انداز که « نارضایتی های های فزاینده در میان مردم گرسنه ی کوبا» مردم را ناچار خواهد کرد تا کاسترو را بیرون بیاندازند (جان اف. کندی). دولت امریکا توصیه کرد که «هر گونه روند ممکم باید در پیش گرفته شود تا زندگی اقتصادی در کوبا را تضغیف کند (به این منظور که) سبب قحطی و نارضایتی عمومی شده و دولت را از کار بیاندازد»۲. این دکترین همچنان بر قوت خود باقی ست.

لازم به آوردن نمونه ا دیگر نیست تا شواهد فراوانی را ببینیم که نشان می دهند که چندان لازم نیست اندازه هایمان را از آنچه که هستند تغییر دهیم و به غیر انسانی ترین مدعای بن لادن برسیم و مردم فلسطین را برای عملکرد دمکراتیک اشتباهشان مجازات کنیم.

یالت متحده و اسرائیل برای اجرای مقاصدشان به صورت محتاطانه ای عمل کردند. برای مثال پیشنهاد اتحادیه اروپا در خصوص تدارک کمک برای آنان که به سختی نیازمند خدمات درمانی هستند با مخالفت امریکا که « قسمتی از این کمکهای مالی ممکن است برای پرداخت به نرسها، دکترها، معامین و دیگرانی که سابقاً در لیست پرداخت حکومت قرار داشته اند برسد و بنابراین سبب تقویت مالی حماس شود» منتفی شد. در یکی دیگر از دستاوردهای «جنگ با تروریسم» اسرائیل با پشتیبانی ایالت متحده تحت عنوان «دفاع از خود» به عملکرد بیرحمانه ی تروریستی خود در غزه و ساحل غربی -در بعضی موارد برای ترغیب حماس به شکستن آتش بس شرم آورش- ادامه داد، یک الگوی آشنای دیگر.

در ماه می ۲۰۰۶، نخست وزیر اسرائیل Olmert رسماً نقشه ی خود را برای اجرای برنامه ی توسعه کرانه های غربی شارون، که همزمان با «تخلیه ی غزه» اعلام شده بود اعلام کرد. Olmert از کلمه ی «همگرایی» برای توجیه عملکرد ناپسندش در انضمام زمینها و منابع طبیعی ارزشمند (شامل آبها) کرانه ی غربی استفاده کرد، برنامه هایی طراحی شدندکه به صورت مداوم سرزمینهای فلسطینیان را به اردوگاه های کوچک تقسیم می کنند و آنها را از یکدیگر و از گوشه های باقی مانده اورشلیم برای مردم فلسطین جدا می کنند و آنها را توسط اسرائیل که کنترل دره ی اردن را در اختیار گرفته و هر گونه رفت و امد هوایی را تحت کنترل خود در آورده زندانی می کند.

در یک حرکت پیروزمندانه در روابط عمومی، Olmert به خاطر «خروج نیروهایش» از کرانه ی غربی مورد قدردانی قرار گرفت در همان حال که آخرین خرده کاری های لازم برای پروژه ی نابود کردن امید مردم فلسطین برای دستیابی به حقوق ملی شان را به آخر رساند. به نظر می رسد که باید که ما برای ساکنین مناطق پراکنده ای که تحت فرمول «همگرایی» پشت دیوار بیرحم و غیر قانونی جداسازی رها خواهند شد به سوگواری بنشینیم. همه ی اینها مطابق معمول با رضایت مهر آمیز واشینگتن صورت می گیرد که پیش بینی می شود تا میلیونها دلار هزینه ی اجرای طرح را خواهد پردازد ، با تذکرات گاه و بیگاه در خصوص اینکه ویرانسازی فلسطین نباید یکجانبه در نظر گرفته شود: ترجیح این است که پرزیدنت محمود عباس تسلیم شود، و در این صورت همه چیز به خوبی و خوشی برگذار خواهد شد.

مردم غزه و کرانه ی باختری موظفند همه ی اینها را همانطور که در زندان های مجازی شان می پوسند مطیعانه مشاهده کنند، در غیر اینصورت تروریستهای سادیستی بیش نیستند.

مرحله ی آخر در ۲۴ ژوئن آغاز شد، وقتی که نیروهای ارتش اسرائیل دو غیر نظامی را، یک دکتر وبرادرش را، از خانه شان در غزه ربودند. بر طبق گزارش کوتاه خبرگزاری های انگلیسی این دو نفر (توسط اسرائیل) توقیف شدند. شبکه ی های خبری امریکا ترجیح دادند در این خصوص سکوت اختیار کنند.
این دو تن می روند تا به ۹۰۰۰ زندانی دیگر فلسطین در زندانهای اسرائیل بپیوندند که بر اساس گزارشهای مکرر بدون هیچگونه حکمی در زندان هستند - همانند دیگر ربوده شدگان- یعنی حدود ۱۰۰۰ نفر دیگر که در دادگاه های اسرائیل- دادگاه های فضاحت باری که شدیداً توسط مفسرین حقوقی تقبیح می شوند، محکوم شده اند. در میان این اسیران صدها زن و کودک قرار دارند که تعداد و سرنوشتشان مورد توجه نیست. زندانهای سری اسرائیل هم خارج از توجه قرار دارند. خبرگزاری اسرائیل گزارش داد که اینها «دروازه ی ورودی لبنانی ها به اسرائیل» بوده اند «خصوصاً آنها که مظنون به عضویت در حزب الله هستند و به بخشهای جنوبی مرز منتقل شده اند»، برخی در جنگهای لبنان اسیر شده اند و برخی «با ابتکار عمل اسرائیل» ربوده شده اند و گاهی به صورت گروگان از آنها استفاده می شود، اینها برای بازجویی تحت شکنجه قرار می گیرند. کمپ سری ۱۳۹۱ به صورت اتفاقی در سال ۲۰۰۳ کشف شد و به فراموشی سپرده شد.

روز بعد، ۲۵ ژوئن، فلسیطنیها یک سرباز اسرائیلی را درست در سرحد غزه به اسارت گرفتند. این اتفاق قطعا رخ داده است. هر خواننده ای با نام سرجوخه Gilad Shalit آشناست و آزادی او را خواهان است. این ساکنین بی نام و نشان غزه هستند که مورد بی توجهی قرار می گیرند. حقوق بین الممل همرمان با پافشاری اصولی در خصوص لزوم اعمال برخوردهای انسانی با سربازان اسیر شده، زندانی کردن غیرنظامیان را خارج از حقوق قانونی شان اکیدا منع می کند. اسرائیل با بمباران و انفجار، تاریکی و تیرگی و با اعمال محاصره و ادم ربایی مانند بدترین تروریستها عمل می کند و هیچکس حتی سکوتش را نمی شکندکه بپرسد چرا و به چه علت و بر اساس کدام حق قانونی؟ همانطور که روزنامه نگار اسرائیلی Gideon Levy نوشت: کشوری که چنین روشی را در پیش می گیرد دیگر از یک سازمان تروریستی قابل شناسایی نیست.

برگزیده ای از:
the Epilogue to Perilous Power: The Middle East and U.S. Foreign Policy, by Noam Chomsky & Gilbert Achcar

No comments: