Friday, August 11, 2006

ترجمه: مقابله با حماس و حزب الله - قسمت دوم
نوام چامسکی
۲۹ ژوئیه ۲۰۰۶

Source: zmag.com
قسمت اول ترجمه



روز ۲۵ ژوئن، فلسیطنیها یک سرباز اسرائیلی را درست در سرحد غزه به اسارت گرفتند. این اتفاق حتما رخ داده است. هر خواننده ای با نام سرجوخه Gilad Shalit آشناست و آزادی او ا خواهان است. این ساکنین بی نام و نشان غزه هستند که مورد بی توجهی قرار می گیرند. حقوق بین الممل همرمان با پافشاری اصولی در خصوص لزوم اعمال برخوردهای انسانی با سربازان اسیر شده، زندانی کردن غیرنظامیان را خارج از حقوق قانونی شان اکیدا منع می کند. اسرائیل با بمباران و انفجار، تاریکی و تیرگی و با اعمال محاصره و ادم ربایی مانند بدترین تروریستها عمل می کند و هیچکس حتی سکوتش را نمی شکندکه بپرسد چرا و به چه علت و بر اساس کدام حق قانونی؟ همانطور که روزنامه نگار اسرائیلی Gideon Levy نوشت: کشوری که چنین روشی را در پیش می گیرد دیگر از یک سازمان تروریستی قابل شناسایی نیست.
اسرائیل همچنین گروه بزرگی از دولتمردان فلسطینی را ربود، بخش اعظم سیستم آب و برق غزه را ویران ساخت و جنایتهای متعدد دیگری را مرتکب شد. این تنبیهات اجتماعی، که توسظ عفو بین الملل Amnesty International به عنوان جنایات جنگی شناخته و محکوم شده اند، ترکیب اصلی فرایند تنبیه فلسطینیان هستند که در انتخابات عملکردی نادرست داشته اند. ظرف چند روز، دفاتر نمایندگی سازمان ملل که در غزه کار می کنند از وقوع یک «مصیبت در بهداشت و سلامت عمومی» هشدار دادند که در نتیجه ی این برنامه ی توسعه «مشاهده شده است که غیر نظامیان بیگناه، از جمله کودکان، کشته شدند، هزاران نفر از مردم در معرض فلاکت و تهیدستی قرار گرفتند و این روش سبب وقوع خسارات دامنه دار در اجتماع مردم فلسطین خواهد شد. غزه که حتی پیش از این هم وضعیتی هشدار آمیز داشته است، با ۸۰ درصد درجه فقر و سطح بیکاری معادل ۴۰ درصد، به نظر می رشد که با سرعت بیشتری رو به ویرانی می رود؛ مگر آنکه هر چه سریعتر اقداماتی عاجل و قطعی برای جلوگیری از این همه در نظر گرفته شود.»

دستاویر اصلی گوشمالی مردم فلسطین سریاز زدن حماس از پذیرش این سه شرط است:" به رسیمت شناختن اسرائیل، متوقف کردن همه ی اعمال خشونت آمیز، و پذیرش قطعنامه های پیشین". سردبیر نیویورک تایمز به رهبران حماس آموزش می دهد که باید «شروط اولیه ای را که پیش از این توسط مصر و اردن و مجموعه ی اتحادیه ی عرب به در مذاکرات صلح سال ۲۰۰۲ در بیروت» پذیرفته شده اند، به رسمیت بشناسند و مهمتر اینکه باید این شرط را«نه تنها به عنوان یک امتیاز ایدئولوژیکی» که «به عنوان بلیط ورودی به جهان واقعی، بک جور ادای آداب عشای ربانی برای تبدیل شدن از یک اپوزیسیون بی قانون به یک دولت قانونمند» بپذیرد ... مانند ما.

این نکته گفته نمی شود که ایالات متحده و اسرائیل خود به صراحت همه ی این شرایط را رد می کنند. آنها فلسطین را به رسمیت نمی شناسند، از متوقف کردن عملیات خشونت آمیز سرباز می زنند؛ حتی هنگامی که حماس یک آتش بس یک جانبه را در طول مدت پیشرفت مذاکرات معاهده ی صلح دو جانبه two-state settlement برای مدت سال و نیم مراعات کرد؛ و همچنین طرح اتحادیه ی عرب در سال ۲۰۰۲ در بهبود روابط را به همراه هر گونه طرحی مبتنی بر یک توافق دیپلماتیک قابل بحث با نهایت خواری مردود شمردند. حتی وقتی اتحادیه اعراب «راهکار» Road Map را که مبین سیاست امریکا در این خصوص بود پذیرفت، اسرائیل با اتکا بر تاکتیک همیشگی پذیرش واشنگتن و سکوت در تفسیر رویدادها، ۱۴ شرط به آن اضافه و آنرا به چیزی کاملاً به معنی تبدیل کرد.

پیروزی حماس در انتخابات به خوبی توسط ایالات متحده و اسرائیل مورد بهره برداری قرار گرفت. سابق بر این آنه مجبور با تظاهر بودند که «طرف مقابل» ی برای مذاکره و بنابراین چاره ای جز ادامه ی پروژه شان در تصرف کرانه های غربی ندارند؛ کاری که آنها در عمل از بعد از امضای پیمان اسلو (در ادامه ی حرکات پیش از آن) همچنان ادامه دادند. حرکت گام به گام قطعنامه در سال ۲۰۰۰ به نقطه ی اوج خود رسید، در سال آخر کلینتون و Ehud Barak نخست وزیر اسرائیل، و سپس در زمان شارون-بوش تعدیل شد. با به قدرت رسیدن حماس، Olmert و پشتیبانانش می توانند ضجه سر دهند که «طرف مقابل» ی وجود ندارد. بنابراین آنها می توانند برای تخریب و انضمام فلسطین اقدام کنند، با حساب کردن روی بلاغت فصیحانه ی غرب در بیان نظراتش و کف زدن های مؤدبانه ی بعد از آن ، و طبعاً با نادیده گرفتن نامحسوس «همگرایی» convergence یکجانبه و زیر پا گذاشتن این حقیقت که اگر برنامه های جماس در بسیاری از موارد غیر قابل قبول هستند، برنامه های خودشان با آن مشابه و یا حتی بدترند، تفاوتی اصولی که تنها در فصاحت گفتار نیست: آنها به صورت سیستماتیک حقوق قانونی مردم فلسطین را نقض می کنند.

پرده ی بعدی این نمایش مخوف در ۱۲ ژوئن آغاز شد، وقتی که حزب الله دست به یک حمله زد و دو سرباز اسرائیلی را اسیر و تعدادی دیگر را به قتل رسانید و دستاویز حمله ی همه جانبه ی اسرائیل شد؛ حمله ای که سبب کشتار عده ای کثیر و ویرانی آنچه که لبنان با رنج و مرارت بر روی ویرانه های باقی مانده از جنگ داخلی و دوران استیلای اسرائیل ساخته است گشته است. انگیزه های حزب الله هر چه که هستند، این گروه قمار هراس انگیزی را شروع کرد که مسلماً لبنان هزینه ی عظیمی بابت آن خواهد پرداخت. اینجا ما همانطور که خبرنگار کهنه کار خاور میانه Rami Khouri به آن اشاره کرده است با این خطر مواجه هستیم که این فرایند سبب رشد «رهبری های موازی یا متفاوت» گردد «که می توانند (از غیر نظامیان) محافظت کنند» و با استفاده از شاخه های نظامی مستقل خودشان «نیازهای ضروری را برآورده نمایند».

تحلیل گران نظرات در برآورد این انگیزه ها متفاوتی دارند. تایمز اقتصادی Financial Times گزارش می دهد «مشی اصلی حزب الله این بود که با این گروگان گیری آزادی باقیمانده ی زندانیان لبنانی که در اسارت اسرائیل به سر می برند را به دست آورند. اما زمانبندی و حجم آن نشان از این دارد که این حمله به منظور کشاندن اسرائیل به جنگ در دو جبهه به صورت همزمان و در نتیجه کاهش فشار روی فلسطینیها صورت گرفته است». عده ی زیادی با به خاطر آوردن واکنش حزب الله در مقابل ماجرای انتفاضه ی الاقصا(معروف به انتفاضه ی دوم) در سپتامبر ۲۰۰۰ - که سبب توقف یک مرزی و منجر به تبادل زندانیان گردید-و همچنین به عنوان واکنشی در مقابل حملات مرگبار اسرائیل در کرانه ی غربی در سال ۲۰۰۲ با این نظر موافقند (Amos Harel)
دیگران همانطور که در خصوص تبادل زندانیان در سال ۲۰۰۰ اشاره شد، با اشاره به این اصل که حزب الله زندانیان را پیش از آغاز بحران اسیر کرده است و همچنین با توجه به زندانهای سری اسرائیل که بالاتر به آن اشاره شد، موضوع زندانیان را دلیل اصلی می دانند. Amal Saad-Ghorayeb متخصص لبنانی تحقیق و شناخت حزب الله، با قبول ارتباط این مسئه با غزه به عنوان عامل اولیه، این را مورد بحث قرار می دهد که «نباید اررش محلی این گروگانها» را نادیده گرفت.

هنوز دیگران ایران "و/یا" سوریه را به عنوان بازیگران اصلی معرفی می کنند. اما علی رغم اینکه تنها اندکی در اینکه ایران و سوریه عملکرد حزب الله را تأیید می کنند تردید دارند، بسیاری از آگاهان و مخالفین ایرانی با این نظر مخالفند. بیشتر حکام عرب ایران را مسئول این می دانند. در یک نشست اضطراری اتحادیه ی عرب، آنها به دلیل نگرانی شان از نفوذ ایرانیان، مایل بودند تا «صراحتاً نظر عموم جامعه ی عرب را به مبارزه بطلبند». یک متخصص امور نظانی دوبی عملکرد ایرانیان، یا همان حزب الله را با این شرح محکوم کرد که « اینها اسباب شرمساری دول عرب هستند» که هیچ واکنشی نشان نمی دهند در حالی که «فرایند صلح از هم پاشیده است، فلسطینی ها کشته می شوند، ... و حالا حزب الله پا به معرکه می گذارد و در عمل در مقابل اسرائیل امتیازاتی کسب می کند». انتقاد از حزب الله با مخالفت سوریه، یمن، الجزایر و لبنان مواجه شد. پارلمان عراق، در یک عملکرد واحد غیر منتظره، جملات اسرائیل را تحت عنوان تجاوز جنایتکارانه محکوم کرد و نحست وزیر عراق، Nouri al-Maliki، که انتصابش با تشویق و حمایت ایالات متحده همراه بود، از جهان خواست تا در مقابل تعرضات اسرائیل بایستند. این حقیقت که بیشتر رهبران جهان عرب حاضرند تا «در مقابل آرای عمومی بایستند» می تواند نشانه های منطقه ای دیگری در یک مقیاس بزرگ در پشت خود داشته باشد، (مانند) تقویت کردن گروه های تندروی اسلامی. اشاره به اینکه Mahdi Akef، «رهبر معظم» "اخوان المسلمین" روش جهان عرب را به شدت محکوک کرد بیراه نیست. طبق نظر Fawwaz Gerges، محقق حاور میانه، اخوان المسلمین می توانست اکثریت قاطع را در یک انتخابات آزاد در مصر به دست آورد و این کروه همچنین از نفوذ وسیعی در نقاط دیگر، از جمله یکی از شاخه هایش یعنی حماس، برخوردار است.

یک آنالیز گسترده تر توسط کلنل بازنشسته Pat Lang، رئیس بحش خاور میانه و تروریسم آژانس اطلاعاتی وزارت دفاع در پنتاگون ارائه می شود: «این اساساً یک جنگ قبیله ای است. اگر دشمنی در این میانه دارید و تمایلی به یک آتش بس موقت -آنچنان که حماس پیشنهاد کرد- ندارید، پس چاره ای به جز نابود کردنشان ندارید. واکنش اسرائیل به گروگانگیری سه تن از افرادش آنچنان نامتناسب است که تنها می شود آنرا یک بهانه ی هوشمندانه برای جلب همدردی همزمان مردم اسرائیل و ایالات متحده در نظر گرفت..

تفکر در مورد خاستگاه ها و عوامل پیچیده ی در این میان نباید ما را از این تراژدی که در حال وقوع است باز دارد. لبنان در حال ویران شدن است، زندان غزه ی اسرائیل هنوز از فریادهای وحشیانه می لرزد، و در کرانه ی غربی خارج از دید انظار عمومی، ایالات متحده و اسرائیل در حال به اتمام رساندن پروژه شان یعنی قتل یک ملت هستند؛ واقعه ای ظالمانه و کمیاب در تاریخ.

این اعمال و واکنش غرب در مقابل آن، به روشنی ملقمه ی بیرحمی سبعانه، خود بر حق بینی، و بی گناهی مظلوم نمایانه را که آنچنان عمیق در ذهنیت امپریالیسیم ریشه کرده است که آنرا ماورای درک انسان قرار می دهد به تصویر می کشد. حالا می توان درک کرد که چرا –بر اساس گفته ها- گاندی در پاسخ به سوالی که نظرش را در خصوص "تمدن غرب" جویا می شود گفته است: این می توانست ایده ی خوبی باشد

No comments: