Friday, November 9, 2007

من می خواهم بروم یکجایی که کوه دارد زندگی کنم (نه این اونتاریوی صاف لعنتی)
من می خواهم بروم الاسکا
من می خواهم بروم کلیمانجارو
می خواهم بروم پرو
می خواهم بروم زایون کنیون
می خواهم بروم کنیا

....

من موهایم را تا ته ته (یا از ته ته) کوتاه کرده ام و احساس شرارت می کنم
و کلی از ندیدن ادمهایی که نمی بینم خوشحالم (با ادمها کنار نیامدن بد هم نیست ها!)
و کلی از نبودن در جاهایی که نیستم خوشحالم (خوصله ی هیچ جایی را نداشتن هم)
و کلی از یادآوری نکردن یادهای آبدوغ خیاری *خوشحالم (آخ آبدوغ خیار .. آبدوغ خیار ... در ماه رمضان های یک اداره ی دولتی در جنوب شهر تهران و ...)
و از اینکه می خواهم ساعت ۱۲ کار را ول کنم و بزنم به چاک خوشحالم (آقا یکی منو اخراج کنه)
و از اینکه فردا می خواهم بروم ۲۰ کیلومتر هایکینگ

....

امروز اما فقط این:



فقط اینجا ا ا ا ا ا ا

No comments: