Thursday, January 13, 2011

تمرین نوشتن ماجراهای عاشقانه
"جدایی" ۶


من از تسلیم شدن به آنچه که تو ضرورتش می خوانی سر باز می زنم ... تو از ماندن با عشقی که سرانجامی ندارد.
انجامت را یافتی عشق من؟

7 comments:

هاله said...

همیشه نوشته هایت را می خوانم گاهی اما چیزکی می نویسم برایت که از کمی دورترمی شناسمت و دوستت دارم بی انکه بدانم چرا نوشته هایت را سالهاست سالهاست که می خوانم اما حالا می خواهم بگویم چیزی که شاید خیلی محسوست نباشد نوشته های لیلی که انقدر عاشق نیست را بیشتر دوست دارم نمی دانم چرا کمی قوی تر دوستت دارم فقط کمی کمی کمتر از عشق گفتن

هاله said...

همیشه نوشته هایت را می خوانم گاهی اما چیزکی می نویسم برایت که از کمی دورترمی شناسمت و دوستت دارم بی انکه بدانم چرا نوشته هایت را سالهاست سالهاست که می خوانم اما حالا می خواهم بگویم چیزی که شاید خیلی محسوست نباشد نوشته های لیلی که انقدر عاشق نیست را بیشتر دوست دارم نمی دانم چرا کمی قوی تر دوستت دارم فقط کمی کمی کمتر از عشق گفتن

سارا said...

انجامت را یلفتی عشق من ؟
آه
قلبم درد گرفت

سارا said...

تواز عشقی که انجامی ندارد...
واااای لیلای مجنون لیلای لیلی
اینارو از کدوم لایه های دلت گفتی؟

مهتا said...

وای لیلی جان.. این سوال خیلی خراش میده روح آدم... خیلی

sogand said...

va ama leilaye-leili e ashegh che khastani tar ast
vaghti dorehaye poos andakhtanat miresanddd bishtar mikhahamat

Ajand Andazehgar said...

کدام انجام؟ به قول نیما: شمع چه، پروانه چه؟ هر شمع هر پروانه من