Thursday, January 19, 2012



هنوز با خوشخیالی یک پیغمبر برگزیده ی آن یگانه اللهِ ولله فکر می کنم که این همه هجرتی بیشتر نیست و روزی به شهرم بازخواهم گشت و به مردمش.
هجرتِ ناخواسته کش می آید و کش می آید و این مهاجرت پردرد شکل می پذیرد.

چه هست که برای یکروز برگشتن ... نه سفر ... برگشتن به تهران نمی دهم ...
همه چیز را. جز پسرم.
جز یاشار یوسف.

ابراهیم نیستم.
هجرتی در کار نیست.
و مهاجرت به سر نمی آید... نخواهد آمد ... نه این برای که من هستم. نه برای این تو هستی.
در خودمان به تبعید می مانیم. به عشق ... و به درد.

No comments: