Tuesday, July 17, 2012

کی می شود گفت که پسرک دیگر بزرگ شده است ... نمی دانم ... یکجوری در همه ی این سه سال و نیم هنوز همان جوجه ی کوچکی است که در اتاق زایمان روی سینه ام گذاشتند ... با موهایی پرپشت و غرق به خون ... و چشمهای باز و هوشیار.


کارمان به همین زودی برعکس شده است.
در چند هفته ی گذشته چند باری گفته است: Mommy You are too Loud!
و من مجبورشده ام سشوار را خاموش کنم یا در را ببندم.

امروز صبح جلوی آینه ی دستشویی موهایم را خشک می کنم. دارد با قطارهایش بازی می کند ... می اید ... بدنش را حايل می کتد و خیلی جدی و بدون حرف مرا به نرمی کمی عقب می زند ... صندلی -ای که برای خودش انجا می گذاریم تا دستهایش را بشوید- را از جلوی در کنار می گذارد. بی حرف. در را می بندد. و می رود. من می مانم متحیر ... با سشوار روشن... ودرِ بسته!

بزرگ شده است جان دلکم.




1 comment:

سوگند said...

ای جانم خوب مامی تو لود نباش دیگه. اما حالا برعکس بودن را باز میشه تاب آورد روزهایی هست که معلق هم خواهی ماند.امان از این موجودات همیشه خواستنی