نزديكيهاي عيد نمي شود مغازه ي ايراني رفت .... ظرف كوچك كوچك كوچك اب پر پر پر ماهي هايي كه جا ندارند نفس بكشند ... و زيتون پرورده اي كه نه شكلش به زيتون پرورده مي ماند و لابد نه طعمش كه حتي از ترس سرخوردگي نميخواهي بچشي
دلم براي عيد تهران تنگ نمي شود ... ايران هم كه بودم از عيد بيزار بودم ... الان حتي دلم براي دوستانم هم تنگ نمي شود ... كمي براي خانواده ... زيادي براي توچال.
اخرين باري كه تهران بودم تنها رفتم بالا. يك هفته پيش از عيد.
تنهاييم را با خودم اَوردم ... همين.
No comments:
Post a Comment